تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

۳۹ مطلب با موضوع «تأملات» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

فقر فرهنگی

فقر فرهنگی یعنی اینکه منی که هشتم گرو نهم است، باید در یک طرح داوطلبانه(خیریه) به کسی درس بدهم که برای اینکه بگویند فلانی، می‌گویند همان که تا اینجاش النگو است. و من می‌گویم من که به النگوهای دختر مردم دقت نمی‌کنم، و می‌گویند چون خیلی زیاد است گفتیم شاید از صدایش فهمیده باشی.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰
فیلم شیار ۱۴۳ را چند ماه پیش دیدم. فیلم بسیار تاثیر گزاری بود. ماجرای چشم انتظاری مادری برای پسر رزمنده‌اش بود. مادری چشم انتظار پسرش ، خبرش، جسدش یا حتی استخوانی کوچک.
روزی که فیلم را دیدم، بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. فیلم موجب شد احساسات و حال یک مادر مننتظر را بهتر درک کنم. ولی چند روز پیش فهمیدم خیال می‌کردم که حال چنین چشم به راهی را فهمیده ام.
ساعت پنج با یک نفر قرار داشتم. از ساعت چهار ونیم آنجا بودم. تلفنش را جواب نمی داد و تا ساعت شش هم نیامد. خیلی متنطر بودم. با یک حالت تعلیص خاص. حدود ساعت شش بود که از ساختمان زدم بیرون. کمی رفته بودم که تماس گرفت و گفت که خواب مانده است.
 دم در ساختمان یادم به «الفت» افتاد: مادر چشم به راه. من می‌دانستم که بالاخره می آید( و آمد.) و سالم هم می آید و فقط دو ساعت منتظر بودم. چه کشیدی الفت! که نه چند ساعت، که سال ها منتظر بودی،، که منتظر پاره‌ی تنت. نه که بدانی بالاخره می‌آید و سالم هم می‌آید، بلکه دلت آغوش گرمش را می‌خواست ولی به تکه استخوان هایش یا خبر دیدن تکه استخوان هایش هم راضی بودی. چه کشیدی الفت.
  • علی مراد
  • ۰
  • ۰


  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

کادوی تولد


امروز تولد من است. یعنی امروز زمین همان موقعیتی را نسبت به خورشید دارد که در لحظه‌ی به دنیا آمدن من داشته است.

حدود ده سالم بود که برایم جشن تولد گرفتند. آخر شب من بودم و کلی کادو که هیچ کدام پلی استیشن نبود ولی جمع قیمتشان از آن بالا می‌زد. فردا از مادرم پرسیدم هزینه‌ی جشن چقدر شده، و دقیقا قیمت یک پلی استیشن را گفت. خراب شدن دنیا روی سرم و حسرت بی پایان آن لحظه را هیچگاه فراموش نمی‌کنم. همه خودشان را با برگزاری یک جشن و دادن کادو خوشحال کرده بودند. و نه مرا با گرفتن کادو.

از همان کودکی دوست داشتم هدیه‌ای بگیرم که خودم دوست دارم. همیشه به این که چه دوست دارم بگیرم فکر می‌کردم. و حتی گاهی صریحا یا غیرمستقیم اعلام می‌کردم. امسال هم طبق همیشه از حدود اسفند ماه به فکر تهیه «لیست کادوهای مطلوب» افتادم.

فهرستی در ذهنم شکل گرفت. حتی یکی از موارد لیست را به صراحت به یکی از دوستانم اعلام کردم. ولی امروز صبح، روزی که زمین همانجاست که ۲۱ سال پیش بود، دوباره فکر کردم. به این فکر کردم که بهترین کادویی که می‌توانم بگیرم چیست؟ کتاب؟ پول؟  جشن سوپرایزی؟ با محبتی که می‌تواند با هرکدام ابراز و منتقل شود؟ فکر می‌کنم هیچ‌کدام بهترین هدیه تولد نیستند. چون در موقعیت های دیگر هم قابل حصول‌اند. هدیه‌ای بهترین هدیه تولد است که به زاده شدن من، به خود وجود من مربوط باشد. چیزی که فقط در روز تولد قابل حصول باشد.

بهترین هدیه‌ای که می‌توانم بگیرم این است که  همه، همه‌ی همه با هم هماهنگ شوند و غافلگیرانه هیچ‌کس تولدم را به من تبریک نگوید. حتی اگر به کسی یادآوری کردم که تولدم بوده است، به بی‌اهمیتی آن اشاره کند.
: دیروز تولدم بودا...
ـ چیکار کنم؟ برقصم برات؟
از آمدنم نبود گردون را سود / وز رفتن من جاه و جلالش نفزود. حقیقتی بزرگ است اینکه بودن و نبودنم مهم نیست و اهمیت خاصی ندارم، این‌که هستی و بشریت منتظر پا گذاشتن من به عرصه زندگی نبوده اند. شاید بهترین هدیه برای روز تولدم، یادآوری عمیق همین حقیقت بزرگ باشد. هدیه‌ای که فقط به مناسب تولد می‌شود دریافت کرد.

کاش کسی پیدا شود که مرا آنقدر درک کند و دوستم داشته باشد که روزی زحمت هماهنگی چنین کار سختی را به جان بخرد.


  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ:

                            

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

Empathy is the capacity to understand what another person is experiencing from within the other person's frame of reference, i.e., the capacity to place oneself in another's shoes
(Wikipedia)

empathy را همدلی ترجمه کرده اند. طبق تعریف بالا همدلی یعنی توانایی فهمیدن آنچه فرد دیگری با زاویه ی دید خودش تجریه می‌کند. به بیان دیگر همدلی یعنی توانایی با کفش های دیگری راه رفتن.

شاید نتوانم با اطمینان درباره‌ی جامعه‌ی ایران و یا اطرافیان خودم حرف بزنم، ولی با اطمینان می توانم بگویم همدلی در خود من بسیار ضعیف و البته رو به بهبودی است. شما هم اگر بعضی کارهای دیگران به نظرتان احمقانه می آید، اگر انتظار دارید همه مثل شما فکر کنند، یا نمی‌فهمید چطور چیزی که شما دوست ندارید را بقیه دوست دارند، به کمبود همدلی مبتلا هستید. می توانید از این آزمون روانشناسی همدلی هم استفاده کنید.


اخیرا تجربه‌ی زندگی کردن نقش «خانه دار» را داشتم. قبلا نمی دانستم خانه دار چه حسی دارد. نمی دانستم به محض بیدار شدن،پدیدار شدن خود‌به‌خودی سوال ناهار چی درست کنم  یعنی چه. نمی دانستم دیدن سرامیک دستشویی در حال برق زدن چه حسی دارد. نمی دانستم وقتی کسی که با تمام محبت برایش غذا پخته‌ای شام خورده می‌آید چه زخمی روی دلت حس می‌کنی. الان خوب می فهمم کسی که غذا پخته، بدون شنیدن«چه خوشمزه شده» غذا از گلویش پایین نمی رود. می فهمم با کفش روی فرش رفتن، فقط کثیف شدن فرش نیست، لگد کردن بخشی از روانت است. و می‌فهمم چقدر ناراحت کننده و خجالت آور است که مهمان داشته باشی و خانه جارو نزده باشد.

قبلا، همیشه فکر می کردم خانه داری موقعیت خیلی خوبی برای رشد شخصی است. حین ظرف شستن می شود سخنرانی گوش داد، وسط آشپزی می شود کتاب خواند و موقع شستن کف می شود فکر کرد. با این حساب، همیشه پیش خودم از زنان خانه دار دلخور بودم که چرا کسر اعظمتان فیلسوف و شاعر و نویسنده نیستید. و چرا بعضیتان سعی می‌کنید از این فرصت استثنایی بگریزید. وقتی خودم تجربه ی این کارها را پیدا کردم، دیدم تا حدودی افکارم درست بوده اند و واقعا خانه دار می‌تواند رشد کند. ولی با یک تفاوت بزرگ حس کردم: کسی نبود که دقیقا پشت سر من هر کار می کنم را خراب کند. دقیقا همان کاری که خودم برای مادرم می کردم. این تجربه و اعتراض پابرجایم در مورد استفاده نکردن زنان از فرصت های خانه داری را با دوستی خانه‌دار درمیان گذاشتم. گفت:
«ببین، تو مثل توریستی هستی که از روی کنجکاوی اومده و چند باری پاشو زده توی آب سرد حوض. ولی من اون زن روستایی ام که هر روز صبح بچشو می بنده پشتشو تا کمر میره توی آبی که با یخ بستن چند درجه بیشتر فاصله نداره تا از رودخونه رد بشه و برای نیازهای اولیش بجنگه. هیچ انتخابی هم نداشته، از اولش همین بوده. البته اولاش بچه ای بوده که اون پشت می بندن.»

گویا هنوز راه همدلی رفتنی است.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

خودشناسی(۲)

اگر خودشناسی را به معنای شناخت خود فرد بدانیم و شناخت نوع انسان را ذیل خودشناسی به حساب نیاوریم، آن‌گاه شاید بتوان خودشناسی را پاسخ به یک سری سوال در مورد خود و طراحی یک سری سوال مخصوص خود دانست. جواب به سوالاتی مثل تیپ شخصیتی من چیست؟ نقاط ضعف من چیست؟ و طرح سوالاتی که مخصوص هر فرد است و من نمی توانم مثال بزنم.
یکی از سوالاتی که هر فرد می تواند درباره شخص خودش بپرسد، سوال از رابطه ی جسمش بر روانش است. یعنی از خود بپرسد کدام حالت جسمی کدام حالت روانی را در من پدید می آورد. سود پاسخ دادن به این سوال را می توانید با  یک مثال متوجه شوید. در نظر بگیرید کسی را که سال ها می گفته است «نمی دونم بعضی وقت ها چم میشه بدجور عصبی میشم» و حین عصبی بودن هزار کار نباید می کرده است ولی حالا می داند چرا عصبی می شود و به محض عصبی شدن یک تکه نان می خورد. (درست حدس زدید، گرسنگی بر خلق فرد مذکور تاثیر خاصی می گذاشته است.)
شاید در مورد تاثیرات خاص هر وضعیت جسمی (مثلا گرمی) بر روی وضعیت روانی «انسان» کتاب های زیادی نوشته شده باشد(من خبر ندارم) ولی چنین شناخت هایی از «نوع انسان» جانشین شناخت «شخص من» نمی شوند. البته شکی نیست که چنین مطالعاتی بر روی انسان ها می تواند به هر شخص در شناخت خود کمک زیادی بکند.
از امروز به حالات روانی بیشتر دقت کنید و ببینید و می تواند به کدام یک از ویژگی های فیزیکیتان مربوط باشد. آیا ممکن نیست افسردگی، احساس پوچی یا میل جنسی در شما بر آمده از بی‌تحرکی، بی‌خوابی یا یبوست باشد؟
  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

چند وقت پیش یکی از دوستان قدیمم را ملاقات کردم. در رشته روانشناسی تحصیل می کند. یکی از گلایه های مهمش از محیط آکادمیک، به ستوه آمدن از دخالت های فیلسوف ها در روانشناسی بود و می گفت مگر ما میرویم در فلسفه دخالت کنیم که آن ها در روانشناسی دخالت می کنند؟ منظورش از دخالت فیلسوف ها در روانشناسی، فلسفه علم و مباحث مربوط به روش شناسی است. به نظرم این حرفش تقریبا مثل این است که یک قصاب به مامور بهداشت بگوید مگر ما قصاب ها می آییم توی بیمارستان بگوییم مریض را چطور عمل کنید که شما می آیید و در کار ما دخالت می کنید؟

علاوه بر اتهام فضولی، اتهام دیگری که ممکن است بر روش شناسان(methodologists) زده شود، اتهام  ادعای چیز دانی و نظر دادن در حوزه ی غیر تخصصی است. یک روش شناس می تواند و باید در مورد تمام شاخه های دانش نظر بدهد. البته در مورد روش شناسی هر دانش و نه محتوای آن دانش. صحبت در مورد روش شناسی یک دانش به معنای ادعای متخصص بودن در یک دانش نیست. اگر دیدید کسی در حرف هایش اسم از همه ی علوم می برد، لطف کنید اول ببینید در مورد چه چیز آن دانش ها حرف می زند و سپس بگویید: «فلانی هم که در مورد همه چیز نظر میده» یا «اقیانوسی به عمق تف رو نگا». ضمنا اگر سوالی در مورد روش شناسی رشته ای مثل فیزیک داشتید، نباید به یک فیزیکدان مراجعه کنید، بلکه باید به یک تحصیل کرده در زمینه ی فلسفه علم مثل حسین شیخ رضایی رجوع کنید.

یکی دیگر از شاخه های دانش که در معرض قضاوت هایی مشابه روش شناسی است(دخالت و همه چیز دانی)، برنامه ریزی آموزشی است. کسی که حوزه ی فعالیتش آموزش است، می تواند و باید در مورد روش آموزش هر چیزی نظر بدهد. از آموزش موسیقی و  خوشنویسی تا آموزش زبان و  پزشکی. لطف کنید به کسی که تخصصش آموزش است و در مورد آموزش پزشکی نظر می دهد، چپ چپ نگاه نکنید. و اگر سوالی هم در مورد آموزش داشتید، به متخصص متعلَق آموزش رجوع نکنید. مثلا اگر سوالی در مورد آموزش زبان انگلیسی نیاز داشتید، متخصص ترین فرد در زبان انگلیسی نمی تواند به شما کمک کند و شما باید یا به کارشناس آموزش زبان انگلیسی و یا آموزش به طور عام مراجعه کنید.


  • علی مراد
  • ۰
  • ۰
این نوشته پاسخ یکی از خوانندگان وبلاگ است.
فرض کنید برای قصد داریم برای ناهار غذایی بپزیم. برای تصمیم گیری درباره ی این که چه بپزیم، دو راه وجود دارد: اول اینکه از دستور های موجود برای آشپزی، یک غذا را انتخاب کنیم و ببینیم برای پختن آن چه موادی داریم و چه نداریم. راه دوم اینکه اول مواد غذایی موجود را فهرست کنیم و ببینیم با این مواد چه چیزی می توان پخت. در این حالت ممکن است با توجه به موادی که داریم تصمیم بگیریم یکی از غذاهایی که قبلا اختراع شده و دستورش موجود است را بپزیم یا ممکن است مواد ما به هیچ غذایی نخورد و بخواهیم «غذایی جدید» بپزیم.
در روش اول ممکن است مواد لازم برای غذای انتخابی را نداشته باشیم و مجبور شویم مواد جدیدی بخریم. یا حتی ممکن است نتوانیم آن مواد را بخریم و در فرآیند آشپزی ناکام باشیم. ولی در روش دوم قطعا همه ی مواد لازم را در اختیار خواهیم داشت و ناکام نخواهیم شد.
خودشکوفایی یعنی به جای تلاش برای تحقق یک دستورالعمل دیگر و طبق یک کلیشه زندگی کردن، ببینیم درون یخچال وجودمان و کابینت محیطمان چه امکاناتی داریم و با این امکانات چه «غذای جدیدی» می توان پخت؟
اگر در زندگی، اول یکی از کلیشه ها(/دستورالعمل ها،فرمول های) زندگی را انتخاب کنیم و سپس بخواهیم آنگونه زندگی کنیم، به احتمال زیاد همه ی مواد اولیه را نخواهیم داشت. برای رسیدن به کلیشه ی «آدم موفق» اکثر افراد چیزهایی کم دارند ولی برای پختن یک غذای جدید هیچکس، هیچ چیز کم ندارد. هر فرد برای خودش شدن تمام امکانات را در اختیار دارد.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

یکی از واکنش های پسندیده به غیبت(/گفتن عیب دیگران) پیش ما، رساندن مفهوم «توجه به عیوب خودم من را از عیبجویی دیگران بازداشته» است. مثلا چند وقت پیش فردی به من گفت« به نظرت فلانی از نظر روانی سالمه؟»و من گفتم« اون رو نمی دونم ولی خودم از نظر روانی چندان سالم نیستم.»

بعد از همین اتفاق، با خودم فکر کردم که آیا من واقعا به عیوب دیگران مشغول نیستم؟ آیا واقعا به عیوب خودم مشغولم یا صرفا ادعای پوچی است؟

هشت نشانه مشغول بودن به عیب های خود:

۱. یادداشت روزانه می نویسید. نوشتن یادداشت روزانه می تواند بهانه ای باشد که اعمال، گفتار، افکار و احساسات روزانه ی خود را مرور کنیم. به علاوه این نوع نوشتن به دیدن خود از بیرون کمک می کند. دیدن خود همانند یک شیء. دقت کرده اید چه قدر سریع متوجه عیب های دیگران می شوید؟ با دیدن خود از بیرون، همین حالت را نسبت به خود هم پیدا می کنید.

۲.به عیوب خود آگاهید. اگر از کسی که ادعا مشغولیت به عیوب خود را دارد  بپرسید، باید بتواند فهرستی از عیوب خود را ارائه کند. دقیقا به چه چیز مشغولی؟

۳.به علل عیوب خود فکر می کنید. یعنی به با پرسش هایی از این دست درگیرید: هر عیب از چه علل اجتماعی نشئت می گیرد، چه ریشه هایی در کودکی دارد، با عوامل فیزولوژیک(تغذیه و...) چه ارتباطی دارد و با چه خطاهای فکری مرتبط است.

۴. برای حل مشکلات برنامه دارید. هر مشکل شما از چه طریقی حل می شود؟ چه استراتژی هایی برای حل مشکلات خود دارید؟ کمک گرفتن از روانشناس؟ دارو خوردن؟ تغییر محل زندگی؟ عوض کردن دوستان یا فقط خواستن و عوض شدن؟

۵. سیر تغییرات کیفیت و کمیت عیوب خود را مشاهده می کنید. اگر دروغگو هستید، روزی چه قدر دروغ می گفته اید؟ الان چقدر دروغ می گویید؟ در چه مواردی بیشتر دروغ می گفته اید؟ الن چطور؟

۶.کیفیت روش های حل مشکل را مشاهده می کنید. آیا از روش شماره ی یک جواب گرفته اید؟ اگر نه، آیا عیب از روش است یا از شما؟ شاید روش برای شما مناسب نباشد. آیا زمان کافی برای آرمون کیفیت راه حل سپری شده؟ باید هنوز صبر کرد یا راه حل برای شما مناسب نیست؟ آیا «اسلام به ذات خود عیبی ندارد و هرجه هست از مسلمانی ماست؟»

۷. به دنبال افزایش دانش اخلاقی هستید. بعد از کمی کار کردن بر روی خود به مرحله ای می رسیم که شکاف بین عمل اخلاقی و دانش اخلاقیمان بسیار اندک می شود. اینجاست که باید به دنبال رشد دانش اخلاقی خود باشیم. مطالعه فلسفه اخلاق، دین، روانشناسی و ادبیات راه هایی هستند که من می شناسم. شما هم راه خود را پیدا کنید.

۸. حساسیت اخلاقی خود را افزایش می دهید. راننده ی کامیون شاید متوجه رفتن سنگ بزرگی زیر تایر ماشینش نشود. ولی راننده ی دوچرخه به وجود ریگ های جاده هم آگاه است. کسی که خیانت را فقط همبستری با فردی دیگر می داند، حساسیتش در حد راننده کامیون است. ولی که فکر خیانت را هم مذموم می داند، حساسیت بالاتری دارد. آیا دانش اخلاقی و حساسیت اخلاقی یکی هستند؟ نمی دانم.

  • علی مراد