تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

۳۹ مطلب با موضوع «تأملات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

«می تنکا»(Mi Tenka) اسمیست که دیروز برای موبایلم انتخاب کردم. می تنکا را دو سال پیش از یکی از عزیزترین دوستانم هدیه گرفتم. اطرافیان من تمایل دارند که می تنکا را با یک اسمارت فون عوض کنم. چرا؟ به هزار و یک دلیل که یک دلیلش عضویت در وایبر است.

من حاضر به پیوستن به جمع اسمارتفونیان نیستم. در حال حاضر دستمزد من ساعتی بیست هزار تومان است. و برای خرید یک گوشی ۵۰۰ هزار تومانی باید ۲۵ ساعت کار کنم. به علاوه راه اندازی و آشنایی با گوشی جدید هم وقت زیادی می خواهد. و همچنین کار با امکانات زیاد این گوشی نیز روزانه وقت زیادی از من خواهد گرفت.

جنگ و صلح کتابی ۱۴۵۷ صفحه ای است و مهم ترین مسئله در خوانده نشدنش کمبود زمان است. البته تمرکز لازم برای خواندن کتابی که ۵۰۰ شخصیت دارد و بی تمرکزی حاصل از کار با یک گوشبی مدرن به کنار.

با وفاداری به می تنکا هم یاد دوست عزیزم همیشه برایم زنده می ماند و هم زمان و قدرت فکری کافی برای خواندن جنگ و صلح برایم باقی می ماند.


  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

مسائلی مهمی در دوره ی معاصر وجود دارد که من به عنوان یک قرن بیست و یکی سعی می کنم فراموش کردن را برای راه حل این مسائل انتخاب نکنم. اعتیاد، تجاوز(به عنوان متجاوز البته)، تربیت کودک، افسردگی، سرطان و خودکشی از مسائلی هستند که نباید فراموششان کنم و همیشه خود را در معرضشان بدانم. هیچ معتاد و هیچ متجاوزی از اول روی پیشانیشان چیزی نوشته نشده بود. پیشانی من هم که خالیست.

خودکشی یکی از پدیده های نسبتا شایع عصر جدید است. من همیشه سعی می کنم برای پیش گیری از وقوع آن در خودم و دیگران تلاش کنم.

هر وقت کسی چیزی از من می خواهد، چه انجام دادن کاری یا هر چیز دیگری، قبل دادن پاسخ نه به این فکر می کنم که اگر فردا خبر خودکشی این فرد به من برسد، آیا به خاطر جواب نه خود عذاب وجدان می گیرم؟ و اگر فکر کنم عذاب وجدان خواهم گرفت، نه نخواهم گفت. شاید من آخرین نفری باشم که دخترک کبریت فروش از او درخواست خرید کبریت کرده است؛ شاید آخرین امید باشم.

        

    یک درخواست رد نشده.


اولین کاری که برای جلوگیری از خودکشی درباره خودم انجام می دهم، مطرح کردن صریح درخواست هایم است. تقریبا هرکسی می داند بعد خبر خودکشی من دقیقا به خاطر چه چیزهایی عذاب وجدان بگیرد. حتی با عبارات بسیار نچسبی مانند: لطفا به من محبت/توجه کن.
دومین کار انجام آزمایش های فکری در مورد موقعیت های خودکشی است. مثلا خود را در موقعیت یک شکست عشقی تصور می کنم یا بعد از ورشکستگی. سپس در مورد خودکشی و جوانبش فکر می کنم. امیدوارم با این کار در موقعیت های واقعی آمادگی بیشتری داشته باشم.
سوم سالم نگه داشتن بدنم است.احتمال خودکشی در یک شکست خورده ی عشقی با روده ی یبس بیشتر از همین مورد با دستگاه گوارشی سالم است. وضعیت بدن انسان بر روی شرایط روانی و همین طور تصمیم گیری ها تاثیر می گزارد. علاوه بر یبوست می توان به خواب بد یا ناکافی هم اشاره کرد.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

دوستان من بارها در مورد آموزش فرزندانشان از من سوال کرده اند. پرسیده اند که فرزندانشان را به چه کلاسی بفرستند، کلاس موسیقی، کلاس زبان و یا چیز دیگری.
پیشنهاد من برای فرآیند این تصمیم گیری، پاسخ به دو پرسش زیر است:

پرسش یک
:آیا این مهارت/دانش را در سن/شرایط دیگری هم می تواند یاد بگیرد؟ در کدام سن/شرایط بازدهی(سرعت و کیفیت یادگیری) و کاربرد آموزش بیشتر است؟
برای مثال اگر قصد داریم کودکی را در سن هفت سالگی به کلاس زبان آلمانی بفرستیم، از خود می پرسیم آیا در سن دیگری هم می تواند زبان آلمانی را یاد بگیرد؟ جواب بله است و جالب اینکه در مثلا بیست سالگی بسیار سریع تر و با صرف هزینه ی کمتری یاد خواهد گرفت. نکته ی دیگر اینکه زبان آلمانی فعلا کاربردی برای فرزند ما ندارد و کاربرد آن بیشتر در بزرگسالی است. پس می توان این آموزش را به سال های دیگر موکول کرد.
مثال دیگر آموزش موسیقی است. نوازندگی ویلن را علاوه بر هفت سالگی، می توان در هر سن دیگری هم یاد گرفت، ولی آموزش موسیقی در سنین پایین تر بازدهی به مراتب بالاتری دارد. در ضمن این آموزش برطرف کننده ی نیاز های همین سنین کودک است و نقش مهمی در رشد و آموزش او بازی می کند.

پرسش دو: چه کاری است که فرزند ما فقط در این سن خاص می تواند انجام دهد؟ کدام کار نیاز های همین سن را برطرف می کند؟(و نه نیاز های آینده را؟)
بین دو کار که یکی با بازده بالا در این سن ممکن است و عمل دیگری که فقط در این سن ممکن است، باید مورد اخیر را انتخاب کنیم. برای مثال برای کودکی هشت ساله، بین نوازندگی ویلن و گل بازی، انتخاب گل بازی به دلیل اینکه در سن دیگری(مثلا بیست سالگی) قابل اجرا نیست، انتخاب معقول تری است.
یادگیری زبان، کاریست که در هر سنی می توان به آن پرداخت ولی گرگم به هوا یا استپ نجاتی کارهایی نیستند که در سنین دیگر بتوان انجام داد. از طرفی گرگم به هوا نیاز همین سن را برطرف می کند ولی یک زبان خارجی یک سرمایه گذاری برای آینده است.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

آرامش

مدت ها پیش که چیزی نمی نوشتم، نه یادداشت روزانه، نه خاطره و نه وبلاگ، دوستی بعد از یک گفت و گوی طولانی به عنوان آخرین جمله گفت: نمی دونم تو بدون نوشتن چطور روح آرومی داری!
چطور بدون نوشتن روح آرامی دارم؟

۱. چه کار نکردن ها برای آرامش مهم تر از چه کار کردن ها هستند.
«ملانصرالدین دردی نداشت، یک سوزن به خودش می زد و می گفت: آی!» آدمیزاد در حالت عادی آرام است، کافیست این آرامش را به هم نزندید. دانشگاه نروید، درس نخوانید، پول در نیاورید، مسئولیت (زن و بچه) قبول نکنید. ولی اگر هر کدام را خواستید انجام بدهید، به بهایی که بابتان باید از میزان آرامشتان بپردازید هم فکر کنید. و برای جایگزینی این آرامش از دست رفته برنامه ریزی کنید.
اگر آرام نیستید، از خود بپرسید چه نخورم که آرام شوم؟ کجا نروم که آرام شوم؟ چه کار نکنم، چه کسی را نبینم و به چه چیز فکر نکنم. این سوالات بر چه بخورم، کجا بروم و غیره اولویت دارد.

۲.فاصله ی بین عمل و دانشتان (دانش اخلاقی) را کم کنید.
«عالم بی عمل به چه ماند، به زنبور بی عسل» اگر درونتان اتاق اتاق باشد و این اتاق ها با هم بجنگند، آرامش از شما سلب خواهد شد. لطف کنید و بروید به سوی خانه ی تک اتاقه. سعی کنید اتاق های باور و عملتان یکی شوند. و البته گفتار و عملتان. و همچنین باور و گفتار ،خواسته ها و عمل و غیره.
یکی از عوامل بر هم زننده ی آرامش در من و در بسیاری افرادی که می شناسم ساعت خواب است. باور داریم که صبح زود باید بیدار شد و می خواهیم که صبح زود بیدار شویم. ولی صبح زود بیدار نمی شویم. البته که راه ایده آل این است که در عملمان تجدید نظر کنیم و سعی کنیم صبح زود بیدار شویم، ولی اگر بعد بارها تلاش موفق نشدیم؟ بهتر نیست به جای تجدید نظر در عمل، در باور یا خواسته ی مان تجدید نظر کنیم؟ چه کسی گفته همه باید صبح زود بیدار شوند؟ مگر همه ساختار بدنی و ساختار عصبی یکسانی دارند؟ من با این روش به آرامش رسیدم: «اگر عملتان با باور و خواسته تان منطبق نشد، به خاطر آرامشتان باور و خواسته تان را با عملتان منطبق کنید»

۳.نخست موعظه پیر صحبت این حرف است-که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
پیر دنبال جنس کردن ماست برای همین ما را از همنشینی با ناجنس منع می کند. اگر به دنبال آرامش هستید از همنشینی با نا آرام ها بپرهیزید.

۴.کتاب قصر قورباغه ها را بخوانید.

۵.پرونده های باز دوران کودکی را ببندید.
چه خواسته هایی از دوران کودکی درون شما بی جواب مانده؟ خوردنی؟ پوشیدنی؟ اسباب بازی؟ برای من مهم ترین چیز بازی هایی بود که در کودکی نتوانسته بودم تمام کنم. سال پیش در اوج فشار کاری، نشستم و همه را بازی کردم. و با تمام شدن پرونده های ناقص ذهنم به آرامش رسیدم. اگر اسباب بازی ای دوست داشته اید یا چیزی از کودکیتان آزارتان می دهد، سریعا حلش کنید.
ممکن است در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته باشید، یا صحنه ی دردناکی دیده باشید. قطعا بهترین گزینه در این موارد صحبت با روانشناس است. صرف صحبت با یک نفر در این موارد می تواند شما را آرام تر کند. اگر از گفتنشان خجالت می کشید، سعی کنید بدون سانسور و با قصد در میان گذاشتن با یک نفر روی کاغذ بنویسیدشان. کودک آزار دیده و ناآرام شما، شما را نیز ناآرام می کند.

۶.این کتاب ها را بخوانید.



  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

یکی از شب های آبان ماه، به این فکر می کردم که چرا دانشگاه می روم؟ هیچ دلیل خاصی پیدا نکردم. سپس سعی کردم دلایل دیگران را پیدا کنم و ببینم برای من موضوعیت دارند یا نه.

چرا به دانشگاه می روند؟

۱.کسب دانش:  با وجود اینترنت و دسترسی به کتابخانه ها و وجود اساتید و امکانات آموزشی در خارج دانشگاه، هنوز هم هستند کسانی که راه برتر کسب دانش را دانشگاه می دانند. و به «آکادمیک» دنبال کردن موضوعی برتری می دهند.

۲.به تاخیر انداختن و ساده کردن سربازی: از این ستون به اون ستون فرجه. چهار سال دیرتر بهتر از الان است! البته با مدرک بهتر، سربازی شما کمی ساده تر خواهد شد.

۳.مدرک برای زن گرفتن: یکی از مهمترین کاربرد های مدرک تحصیلی، در مجلس خواستگاری است. قبل ورود به دانشگاه، با چند نفر نظرم را در مورد نرفتن به دانشگاه مطرح کردم. مهمترین ایرادی که به من رفته می شد این بود که پس چطوری می خواهی زن بگیری؟

۴.مدرگ برای استخدام: با داشتن مدرک تحصیلی می توان در ادارات دولتی، بانک ها، شرکت های خصوصی و... استخدام شد.

۵.فراهم کردن امکان ادامه تحصیل: برای ورود یه مقطع بالاتر به مدرک مقطع پایین تر نیاز دارید. جه برای تحصیل در داخل و چه خارج.

۶.کسب آزادی و استقلال: برای بسیاری نوجوانان، رفتن به دانشگاه به خصوص شهری دیگر و دور از خانواده، فرصت بسیار خوبی برای کسب آزادی و رها شدن از دست خانواده است.

۷.بیکاری: کم نیستند کسانی که به خاطر نداشتن جواب برای سوال «نری دانشگاه می خوای چیکار کنی؟» به دانشگاه می روند.

۸.فشار خانواده و اجتماع: اگر تصمیم بگیرید که به دانشگاه نروید و با تمام وجود به تصمیم خود ایمان داشته باشید، توجیه کردن خانواده و جواب به سوال «دانشگاه نمی ری پس چیکار می کنی؟» داستان دیگریست. بسیاری از تصمیمات ما تحت تاثیر فشار اجتماعی و جریان رودخانه است.

۹.استفاده از امکانات رفاهی دانشگاه: استفاده از کتابخانه، غذای دانشگاه، اینترنت، خوابگاه، وام دانشجویی و حج می تواند انگیزه برای رفتن به دانشگاه باشد.

۱۰.پیدا کردن همسر

۱۱.دختربازی

۱۲.انجام فعالیت های سیاسی

۱۳. پز دادن به خانواده همسر

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

خیلی ها وظیفه ی نظام آموزشی را آمادگی افراد برای ورود به بازار کار می دانند. بعضی هم پرورش قدرت تفکر یا افزایش معلومات یا چیزهای دیگر  را هدف مدرسه می شمارند. با وجود انواع نظریه ها در مورد اهداف مدرسه و چگونگی تحقق آن ها، مدرسه در جامعه ی ما راه خود را می رود. مدرسه چه کارکردهایی دارد؟

۱. معیاری برای تقسیم منابع ملی

ایران کشوریست با منابع ملی فراوان و در نتیجه در آمدهای فراوان که مهم ترین آن ها نفت است. سود حاصل از فروش نفت در اختیار دولت قرار می گیرد و دولت باید به نحوی این پول را در جامعه توضیع کند. تقسیم مساوی پول به تعداد مردم به دلایلی ممکن و مطلوب نیست و باید نظامی داشت که هر کسی با ملاکی از این پول سهمی ببرد. درست است که همه در جمهوری اسلامی ایران تقوی را ملاک برتری می دانند، ولی با تقوی نمی توان برای کسی حقوق تعیین کرد.
نقش مهمی که نظام آموزشی ایفا می کند، ایجاد ساز و کار سنجش افراد برای تقسیم منابع ملی است. شما با مدرک تحصیلی استخدام می شوید و با مدرک بالاتر، حقوق بالاتری می گیرید. حتی می توانید  دکترا به دست از خارج برگردید و با موظف دانستن دولت به استخدام شما به عنوان هیئت علمی، سهم خود را از نفت طلب کنید.

۲. پروپاگاندا(تبلیغات سیاسی)

هر نظام آموزشی اهداف خاص خود را دارد. برای مثال ممکن است کسی هدف مدرسه را پرورش قوه ی تفکر بداند. در مدارس ما یکی از مهم ترین افراد به وجود آوردن سرباز برای جناح خود در یارکشی های سیاسی است. از برنامه ی صبحگاه و برنامه های مناسبتی تا دروس دینی و پرورشی.

۳.کمک به والدین

نگه داری از کودک واقعا کار مشکلی است. بهتر نیست با روشی که به نظر سودمند هم هست(مدرسه)روزی هشت ساعت از دستش راحت باشیم؟

۴.جلوگیری از پوچی و افسردگی

افسردگی بیماری قرن ماست. بدون جنگ و با شکمی سیر و ذهنی آزاد بیشترین میزان آمادگی برای پی بردن به پوچی زندگی و افسرده شدن را دارا هستیم. مدرسه و دانشگاه با درگیر کردن ذهن ما و انداختنمان در مسیری طولانی و ایجاد هدف هایی مانند پاس شدن، گرفتن نمره، فارغ التحصیل شدن و... از پوچی زندگی و افسرده شدنمان جلوگیری می کنند.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

سه حکمت کفشی

۱. «هر که پا دارد و به پا کفشی، می تواند قدم قدم برود. لیک باید به منزل دگران، کم بیاید همیشه کم برود»
شما برای راه رفتن نیاز به یک(یا دو) عدد پا دارید. حتی به کفش هم نیاز ندارید. راه رفتن نه نیاز به استعداد خاصی دارد،نه نیاز به پول، نه مهاجرت به خارج،نه همسری خاص، نه پدر مادری دیگر و نه قبولی در رشته ی دانشگاهی راه رفتن. فقط کافیست راه بروید. ویلنیست شدن، فیلسوف شدن و به طور هر نوع انسان متفاوتی شدن از این لحاظ بسیار به راه رفتن شبیه است.

۲.قبل از اینکه کفش های جدیدی بپوشید، باید کفش های قبلیتان را در بیاورید.
میگویند روزی یکی از استادان چینی مکتب کنفوسیوس برای مباحثه نزد خردمندی از مکتب ذن رفت و مجموعهای از پرسشها و پاسخها را در ذهن خود ٓاماده نگه داشته بود تا هنگام بحث با حریف ٓانها را به کار بگیرد. فرزانه ی ذن که میزبان بود، به مهمانش چای تعارف کرد. استاد کنفوسیوسی هم یک فنجان چای برای خود ریخت. پس از ٓان، فرزانه ی ذن بار دیگر از او خواست تا برای خودش چای
بریزد. استاد کنفوسیوسی برٓاشفت و گفت: مگر نمیبینید که فنجان من پر شده و جا ندارد؟ چطور باز چای بریزم؟و پاسخ شنید: فنجان ذهن شما هم به همین ترتیب انباشته است و برای شنیدن سخنان من جا ندارد. فنجان خود را خالی کنید و بعد برای خودتان چای بریزید.
اگر شروع به خواندن کتابی فلسفی می کنید و از همان اول تصمیم دارید که در آخر کتاب بر عقاید فعلی خود بمانید یا بر آن ها محکمتر شوید، اشتباه استاد کنفسیوسی را مرتکب شده اید. همیشه باید بدانیم که انسانی که قابل تغییر نباشد، با مرده فرقی ندارد.

۳. قبل از اینکه راه رفتن کسی را قضاوت کنید، با کفش های او راه بروید.
زندگی من از پانزده سالگی به این طرف، عبارت است از قضاوت کردن دیگران(مثلا این چه کاری است که می کند. یا تو که فلان کار رو می کنی، دیگه بهمان کارت چیه) و دقیقا در همان موقعیت قرار گرفتن و به همان بلیه دچار شدن.
اگر فردی را با عمل یا عقیده ی خاصی دیدید، حواستان باشد که «شما» یا «فردی دقیقا عین شما» آن عمل را انجام نداده. بلکه فردی با ویژگی های وراثتی،محیط رشد،ویژگی های روانی، ویژگی های فیزیکی و دانش خاص خود، مرتکب آن عمل شده است.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

مدل مهمانی

برای برگزاری یک مهمانی، دو سوال مهم  وجود دارد: چه کسانی را دعوت کنیم و چه کار کنیم(چه «مدل» مهمانی ای داشته باشیم).
جواب سوال اول یقینا بر جواب سوال دوم تاثیر می گزارد. اگر خاله زنک ها و عمو مردک ها را دعوت کنیم، احتمالا مهمانیمان به غذا میوه چایی خوردن،فخر فروختن، غیبت کردن، بر خوردن، پشت چشم نازک کردن و... خواهد گذشت. یا اگر دوستانمان را دعوت کنیم (اگر مثل دوستان من باشند) مهمانی شامل تعریف کردن خاطره، دلقک بازی، چرت و پرت گفتن، چانه زدن سر اینکه چه کسی چای بریزد، دعوا سر دنگ غذا(یا در حالت دیگر تعارف سر دنگ) و احتمالا اگر فرصت شد گفتگوی کوتاهی در مورد یک کتاب یا فیلم یا موسیقی می شود.
همانطور که می شود افراد مختلفی را به مهمانی دعوت کرد، می توان مدل های مختلفی هم برای برگزاری مهمانی خلق کرد. مثلا به این ایده ی جالب نگاه کنید: Silent reading party
***
پنج ایده برای برگزاری یک مهمانی:
۱. Silent movie party: این مورد بسیار ساده و دارای سابقه ای زیاد است. جمع می شویم، ساکت می نشینیم و فیلم میبینیم.
۲. non-silent bullshit party: این مورد دارای سابقه ای کهن است. اگر برنامه ی خاصی برای مهمانیتان نداشته باشیم، یا آدم های خیلی خاصی را دعوت نکنیم، با احتمال بسیار بالا مهمانی ما بدین فرم در خواهد آمد.
۳. Silent Party : ایده ی این مهمانی کاملا جدید و با توجه یه نیازهای ایران طراحی شده است. کافیست چند ساعت دور هم جمع شویم و هیچ چیز نگوییم (یا دست کم تلاش کنیم دهنمان را ببندیم). بنده در حال تدارک چنین مهمانی هستم.
۴.Listening party: دور هم جمع می شویم و منتخب موسیقی هایی را که اخیرا شنیده ایم  به هم معرفی می کنیم و با هم گوش می دهیم. برگزاری این نوع مهمانی از بهترین تجربه های من بوده است.
۵.Shrimp Party: از آنجایی که حضرت حافظ فرموده است: «حدیث مطرب و «میگو» و راز دهر کمتر جو-که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را»  دور هم جمع می شویم و درباره میگو حرف می زنیم و ترجیحا برای شام یا ناهار میگو می خوریم.
۶.Play party: بازی کامپیوتری، PS و ورق ایده هایی بسیار لوس هستند. می توانیم دور هم جمع شویم و جنگا، مافیا، نخ بازی و پانتومیم بازی کنیم. حتی می توانید بازی های خاص خود را اختراع کنید. بازی اختراعی من حدس نوازنده است. بدین صورت که توسط یک نفر اجرایی از یک قطعه ی ویلن انتخاب می شود و بقیه باید نام نوازنده را حدس بزنند.
فقط مهمان های خاص خود را نداشته باشید، مهمانی خاص خود را برگزار کنید.
  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

فرض کنید از یک نانوایی یک نان می خرید و نان خمیر از آب در می آید. ممکن است نتیجه بگیرید که « نان های این نانوایی خوب نیست. »
یعنی بد بودن کیقیت یک نان را به تمامی تولیدات نانوایی تعمیم داده بدهید. در صورتی که بد بودن کیفیت یک نان، دلیل کافی برای قضاوت در مورد کل نان های یک نانوایی نیست.
یقینا نتیجه ی حاصله قابل دفاع نیست. در صورتی که گزاره ی «نانی که دیروز خریدم، خمیر بود.»  کاملا صحیح است. و ما با استدلالی(/پردازش داده ای) بد، علاوه بر اینکه چیز مفیدی به دست نیاورده ایم، داده ی ارزشمندی را نیز از دست داده ایم.

داده های تفسیر(/پردازش) نشده از تفاسیر غلط ارزشمند ترند.

شرایطی را در نظر بگیرید که پزشک دارویی مشابه با دارویی که قبلا  یکی از دوستانتان مصرف می کرده، برای شما تجویز کرده است. ممکن است دوست شما بگوید: « تا یک هفته ی اول بهتر نمیشی، بعد یواش یواش اثر می کنه.» در صورتی که بهتر است بگوید که شروع تاثیر این دارو بر روی او، یک هفته طول کشیده است.

***
به اینگونه استدلال ها، تعمیم شتاب زده گفته می شود. تعمیم شتابزده از کم بودن یا بی ربط بودن نمونه ها ناشی می شود.
بسیاری از اندیشه های ما حاصل تعمیم های شتابزده هستند. قضاوت های جنسیتی نیز از این بلا به دور نیستند. قضاوت های به صورت «زن ها/مردها فلان هستند» «ذات زن/مرد اینگونه است». در بسیاری موارد فرد مشاهداتش را و تفاسیر حاصل از مشاهداتش در مورد افراد پیرامونش به تمام مرد/زن ها نسبت می دهد. با فرض صحیح بودن مشاهدات و صحیح بودن تفاسیر حاصل از آن، حکم نهایی می تواند به صورت «زن/مرد هایی که من می شناسم فلان هستند» بیان شود.

در کتاب های روانشناسی (مانند رازهایی در مورد مردان) قضاوت هایی کلی در مورد هر جنس وجود دارد که به دلایلی از قوت بیشتری نسبت به قضاوت های روزمره برخوردارند.
برای مثال در کتاب یاد شده،جامعه ی آماری نویسنده ی آمریکایی، شامل مراجعین وی به عنوان مشاور است که کمیت و تنوع بالایی دارند. مراجعینی از سنین مختلف و فرهنگ های مختلف طی چندین سال.ضمنا مشاهدات وی، به علت دخیل نبودن در مسائل، دارای سوگیری کمتری است.(مقایسه کنید با فردی که بعد از یک رابطه ی احساسی، دست به قضاوت های کلی در مورد جنس مخالف می زند و قطعا به علت دخیل بودن در رابطه، دچار سوگیری می شود.)

***

به این نکته باید توجه داشت که صرف زیاد بودن جامعه ی آماری، موجب قوت تعمیم نمی شود و بی ربطی(/ناکار آمدی) دلایل نیز نوعی خطای فکری است. فرض کنید تحقیقاتی نشان دهد که نود درصد افراد چپ دست، شلوار لی می پوشند. چنین داده ای ما را به ارتباط دو متغیر (چپ دست بودن و شلوار لی پوشیدن) نمی رساند و چنین پدیده ای صرفا تصادف تلقی می شود.
بعضی قضاوت های ما در مورد مرد/زن ها نیز از این گونه اند و مرد/زن بودن وضعیتی مانند چپ دست بودن دارد. برای مثال بد بودن رانندگی زن ها(که اگر به صورت آماری هم تایید شود -که نشده است-  به دلیل «زن» بودن نیست)، بد بودن آشپزی مردها(که نه به دلیل مرد بودن،که شاید به دلیل آشپزی نکردن است).
البته می توان بین «کلیشه ی اجتماعی مرد/زن» و «زن/مرد زیست شناختی» تمایز قائل شد و  گزاره های «مرد/زن ها فلان اند» را به صورت « جامعه مرد/زن ها را به فلان سمت سوق می دهد» تفسیر کرد. در این صورت «بد بودن آشپزی» در عین تصادفی بودن فراوانی اش با «مرد زیست شناختی»، می تواند با «نقش اجتماعی مرد» رابطه داشته باشد.

  • علی مراد