تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دوستان من بارها در مورد آموزش فرزندانشان از من سوال کرده اند. پرسیده اند که فرزندانشان را به چه کلاسی بفرستند، کلاس موسیقی، کلاس زبان و یا چیز دیگری.
پیشنهاد من برای فرآیند این تصمیم گیری، پاسخ به دو پرسش زیر است:

پرسش یک
:آیا این مهارت/دانش را در سن/شرایط دیگری هم می تواند یاد بگیرد؟ در کدام سن/شرایط بازدهی(سرعت و کیفیت یادگیری) و کاربرد آموزش بیشتر است؟
برای مثال اگر قصد داریم کودکی را در سن هفت سالگی به کلاس زبان آلمانی بفرستیم، از خود می پرسیم آیا در سن دیگری هم می تواند زبان آلمانی را یاد بگیرد؟ جواب بله است و جالب اینکه در مثلا بیست سالگی بسیار سریع تر و با صرف هزینه ی کمتری یاد خواهد گرفت. نکته ی دیگر اینکه زبان آلمانی فعلا کاربردی برای فرزند ما ندارد و کاربرد آن بیشتر در بزرگسالی است. پس می توان این آموزش را به سال های دیگر موکول کرد.
مثال دیگر آموزش موسیقی است. نوازندگی ویلن را علاوه بر هفت سالگی، می توان در هر سن دیگری هم یاد گرفت، ولی آموزش موسیقی در سنین پایین تر بازدهی به مراتب بالاتری دارد. در ضمن این آموزش برطرف کننده ی نیاز های همین سنین کودک است و نقش مهمی در رشد و آموزش او بازی می کند.

پرسش دو: چه کاری است که فرزند ما فقط در این سن خاص می تواند انجام دهد؟ کدام کار نیاز های همین سن را برطرف می کند؟(و نه نیاز های آینده را؟)
بین دو کار که یکی با بازده بالا در این سن ممکن است و عمل دیگری که فقط در این سن ممکن است، باید مورد اخیر را انتخاب کنیم. برای مثال برای کودکی هشت ساله، بین نوازندگی ویلن و گل بازی، انتخاب گل بازی به دلیل اینکه در سن دیگری(مثلا بیست سالگی) قابل اجرا نیست، انتخاب معقول تری است.
یادگیری زبان، کاریست که در هر سنی می توان به آن پرداخت ولی گرگم به هوا یا استپ نجاتی کارهایی نیستند که در سنین دیگر بتوان انجام داد. از طرفی گرگم به هوا نیاز همین سن را برطرف می کند ولی یک زبان خارجی یک سرمایه گذاری برای آینده است.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

آرامش

مدت ها پیش که چیزی نمی نوشتم، نه یادداشت روزانه، نه خاطره و نه وبلاگ، دوستی بعد از یک گفت و گوی طولانی به عنوان آخرین جمله گفت: نمی دونم تو بدون نوشتن چطور روح آرومی داری!
چطور بدون نوشتن روح آرامی دارم؟

۱. چه کار نکردن ها برای آرامش مهم تر از چه کار کردن ها هستند.
«ملانصرالدین دردی نداشت، یک سوزن به خودش می زد و می گفت: آی!» آدمیزاد در حالت عادی آرام است، کافیست این آرامش را به هم نزندید. دانشگاه نروید، درس نخوانید، پول در نیاورید، مسئولیت (زن و بچه) قبول نکنید. ولی اگر هر کدام را خواستید انجام بدهید، به بهایی که بابتان باید از میزان آرامشتان بپردازید هم فکر کنید. و برای جایگزینی این آرامش از دست رفته برنامه ریزی کنید.
اگر آرام نیستید، از خود بپرسید چه نخورم که آرام شوم؟ کجا نروم که آرام شوم؟ چه کار نکنم، چه کسی را نبینم و به چه چیز فکر نکنم. این سوالات بر چه بخورم، کجا بروم و غیره اولویت دارد.

۲.فاصله ی بین عمل و دانشتان (دانش اخلاقی) را کم کنید.
«عالم بی عمل به چه ماند، به زنبور بی عسل» اگر درونتان اتاق اتاق باشد و این اتاق ها با هم بجنگند، آرامش از شما سلب خواهد شد. لطف کنید و بروید به سوی خانه ی تک اتاقه. سعی کنید اتاق های باور و عملتان یکی شوند. و البته گفتار و عملتان. و همچنین باور و گفتار ،خواسته ها و عمل و غیره.
یکی از عوامل بر هم زننده ی آرامش در من و در بسیاری افرادی که می شناسم ساعت خواب است. باور داریم که صبح زود باید بیدار شد و می خواهیم که صبح زود بیدار شویم. ولی صبح زود بیدار نمی شویم. البته که راه ایده آل این است که در عملمان تجدید نظر کنیم و سعی کنیم صبح زود بیدار شویم، ولی اگر بعد بارها تلاش موفق نشدیم؟ بهتر نیست به جای تجدید نظر در عمل، در باور یا خواسته ی مان تجدید نظر کنیم؟ چه کسی گفته همه باید صبح زود بیدار شوند؟ مگر همه ساختار بدنی و ساختار عصبی یکسانی دارند؟ من با این روش به آرامش رسیدم: «اگر عملتان با باور و خواسته تان منطبق نشد، به خاطر آرامشتان باور و خواسته تان را با عملتان منطبق کنید»

۳.نخست موعظه پیر صحبت این حرف است-که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
پیر دنبال جنس کردن ماست برای همین ما را از همنشینی با ناجنس منع می کند. اگر به دنبال آرامش هستید از همنشینی با نا آرام ها بپرهیزید.

۴.کتاب قصر قورباغه ها را بخوانید.

۵.پرونده های باز دوران کودکی را ببندید.
چه خواسته هایی از دوران کودکی درون شما بی جواب مانده؟ خوردنی؟ پوشیدنی؟ اسباب بازی؟ برای من مهم ترین چیز بازی هایی بود که در کودکی نتوانسته بودم تمام کنم. سال پیش در اوج فشار کاری، نشستم و همه را بازی کردم. و با تمام شدن پرونده های ناقص ذهنم به آرامش رسیدم. اگر اسباب بازی ای دوست داشته اید یا چیزی از کودکیتان آزارتان می دهد، سریعا حلش کنید.
ممکن است در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته باشید، یا صحنه ی دردناکی دیده باشید. قطعا بهترین گزینه در این موارد صحبت با روانشناس است. صرف صحبت با یک نفر در این موارد می تواند شما را آرام تر کند. اگر از گفتنشان خجالت می کشید، سعی کنید بدون سانسور و با قصد در میان گذاشتن با یک نفر روی کاغذ بنویسیدشان. کودک آزار دیده و ناآرام شما، شما را نیز ناآرام می کند.

۶.این کتاب ها را بخوانید.



  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

یکی از شب های آبان ماه، به این فکر می کردم که چرا دانشگاه می روم؟ هیچ دلیل خاصی پیدا نکردم. سپس سعی کردم دلایل دیگران را پیدا کنم و ببینم برای من موضوعیت دارند یا نه.

چرا به دانشگاه می روند؟

۱.کسب دانش:  با وجود اینترنت و دسترسی به کتابخانه ها و وجود اساتید و امکانات آموزشی در خارج دانشگاه، هنوز هم هستند کسانی که راه برتر کسب دانش را دانشگاه می دانند. و به «آکادمیک» دنبال کردن موضوعی برتری می دهند.

۲.به تاخیر انداختن و ساده کردن سربازی: از این ستون به اون ستون فرجه. چهار سال دیرتر بهتر از الان است! البته با مدرک بهتر، سربازی شما کمی ساده تر خواهد شد.

۳.مدرک برای زن گرفتن: یکی از مهمترین کاربرد های مدرک تحصیلی، در مجلس خواستگاری است. قبل ورود به دانشگاه، با چند نفر نظرم را در مورد نرفتن به دانشگاه مطرح کردم. مهمترین ایرادی که به من رفته می شد این بود که پس چطوری می خواهی زن بگیری؟

۴.مدرگ برای استخدام: با داشتن مدرک تحصیلی می توان در ادارات دولتی، بانک ها، شرکت های خصوصی و... استخدام شد.

۵.فراهم کردن امکان ادامه تحصیل: برای ورود یه مقطع بالاتر به مدرک مقطع پایین تر نیاز دارید. جه برای تحصیل در داخل و چه خارج.

۶.کسب آزادی و استقلال: برای بسیاری نوجوانان، رفتن به دانشگاه به خصوص شهری دیگر و دور از خانواده، فرصت بسیار خوبی برای کسب آزادی و رها شدن از دست خانواده است.

۷.بیکاری: کم نیستند کسانی که به خاطر نداشتن جواب برای سوال «نری دانشگاه می خوای چیکار کنی؟» به دانشگاه می روند.

۸.فشار خانواده و اجتماع: اگر تصمیم بگیرید که به دانشگاه نروید و با تمام وجود به تصمیم خود ایمان داشته باشید، توجیه کردن خانواده و جواب به سوال «دانشگاه نمی ری پس چیکار می کنی؟» داستان دیگریست. بسیاری از تصمیمات ما تحت تاثیر فشار اجتماعی و جریان رودخانه است.

۹.استفاده از امکانات رفاهی دانشگاه: استفاده از کتابخانه، غذای دانشگاه، اینترنت، خوابگاه، وام دانشجویی و حج می تواند انگیزه برای رفتن به دانشگاه باشد.

۱۰.پیدا کردن همسر

۱۱.دختربازی

۱۲.انجام فعالیت های سیاسی

۱۳. پز دادن به خانواده همسر

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

خیلی ها وظیفه ی نظام آموزشی را آمادگی افراد برای ورود به بازار کار می دانند. بعضی هم پرورش قدرت تفکر یا افزایش معلومات یا چیزهای دیگر  را هدف مدرسه می شمارند. با وجود انواع نظریه ها در مورد اهداف مدرسه و چگونگی تحقق آن ها، مدرسه در جامعه ی ما راه خود را می رود. مدرسه چه کارکردهایی دارد؟

۱. معیاری برای تقسیم منابع ملی

ایران کشوریست با منابع ملی فراوان و در نتیجه در آمدهای فراوان که مهم ترین آن ها نفت است. سود حاصل از فروش نفت در اختیار دولت قرار می گیرد و دولت باید به نحوی این پول را در جامعه توضیع کند. تقسیم مساوی پول به تعداد مردم به دلایلی ممکن و مطلوب نیست و باید نظامی داشت که هر کسی با ملاکی از این پول سهمی ببرد. درست است که همه در جمهوری اسلامی ایران تقوی را ملاک برتری می دانند، ولی با تقوی نمی توان برای کسی حقوق تعیین کرد.
نقش مهمی که نظام آموزشی ایفا می کند، ایجاد ساز و کار سنجش افراد برای تقسیم منابع ملی است. شما با مدرک تحصیلی استخدام می شوید و با مدرک بالاتر، حقوق بالاتری می گیرید. حتی می توانید  دکترا به دست از خارج برگردید و با موظف دانستن دولت به استخدام شما به عنوان هیئت علمی، سهم خود را از نفت طلب کنید.

۲. پروپاگاندا(تبلیغات سیاسی)

هر نظام آموزشی اهداف خاص خود را دارد. برای مثال ممکن است کسی هدف مدرسه را پرورش قوه ی تفکر بداند. در مدارس ما یکی از مهم ترین افراد به وجود آوردن سرباز برای جناح خود در یارکشی های سیاسی است. از برنامه ی صبحگاه و برنامه های مناسبتی تا دروس دینی و پرورشی.

۳.کمک به والدین

نگه داری از کودک واقعا کار مشکلی است. بهتر نیست با روشی که به نظر سودمند هم هست(مدرسه)روزی هشت ساعت از دستش راحت باشیم؟

۴.جلوگیری از پوچی و افسردگی

افسردگی بیماری قرن ماست. بدون جنگ و با شکمی سیر و ذهنی آزاد بیشترین میزان آمادگی برای پی بردن به پوچی زندگی و افسرده شدن را دارا هستیم. مدرسه و دانشگاه با درگیر کردن ذهن ما و انداختنمان در مسیری طولانی و ایجاد هدف هایی مانند پاس شدن، گرفتن نمره، فارغ التحصیل شدن و... از پوچی زندگی و افسرده شدنمان جلوگیری می کنند.

  • علی مراد
  • ۱
  • ۰

نمودار خلاصه در گفتار اخلاق کاربردی ار مصطفی ملکیان

  • علی مراد
  • ۱
  • ۰

خلاصه ی کتاب «چگونه کتاب بخوانیم»در ادامه ی مطلب. با ترجمه ای خوب، منتشر شده توسط انتشارات آستان قدس.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

اگر می توانید بخوانید پس حتما می توانید بنویسید
-از ترس تا آزادی
--انتظارات خود را در نوشتن به حداقل برسان**
--کمال گرا نباشید(پیشرفت نه کمال)**
--طفره نروید.بشینید و بنویسید**
--روی کاغذ حرف بزنید-کمی طلا در کوه شن**
--کشف افکار جدید با نوشتن(قدم زدن با نوشته)**
--اگر نمی دانید چه بنویسید شروع کنید(سفر اکتشافی)**
--در اولین تلاش به نتیجه نمی رسید(بازنویسی)**
-نوشتن در مقابل حرف زدن روی کاغذ*
--کار رنگ و بوی حرف زدن روی کاغذ داشته باشد(ساده نویسی)**
--موسیقی لایت نباشد- نوشته باید شور داشته باشد**
--رها کردن قلم-ماجراجویی و گشت زدن-دنبال کلمه رفتن**
--گرامر پیانویی که با گوش می نوازم**
-درباره ی چی بنویسم*
--در مورد آن چه می دانید بنویسید**
---افکار خود را رد نکنید- ثبت کنید(اگر نظر مرا جلب می کند،نظر دیگران هم)***
--در مورد آن چه نمی دانید بنویسید**
---از حقایق شروع کنید و به سمت آفرینش بروید***
---اطرافیان را وارد داستان کنید،از تجربیات زندگی استفاده کنید***
--چیزی که برایتان مهم است را بنویسید**
--در مورد چیزی که تحقیق کرده اید بنویسید**
-بازنویسی*
--اول طلا را پیدا کنید و بعد بازنویسی**
--قبل از بازنویسی برای مدتی کار را کنار بگذارید**
--کار را با صدای بلند بخوانید**
--سعی در گفتن چه چیز داشتید،این همان است؟**
--اضافی ها را حذف کنید(اگر بیشتر وقت داشتم کمتر می نوشتم)**
--متن را مو به مو بررسی کنید- درست است؟ تغییر؟ حذف؟**
--تا جای ممکن ساده کنید**
--از افزودن یا گسترش نهراسید-برگردید و به سوالات جواب دهید-پیش بینی سوالات خواننده**
-قوانین جاده *
--روزی چند صفحه یا چند دقیقه و پیشرفت**
--زمان و مکان مشخص(کار منظم روزانه)**
--اول خود را گرم کنید(نامه...)**
--الهام-تقلید-سبک(اصالت در تقلید درست و به جا)(تایپ کار فرد مود علاقه)**
--دنبال ایده ی ۱۰۰٪بکر نباشید- دنیا را بگردید چیز تازه ای پیدا نمی کنید**
--گیر کردن(کنار گذاشتن و قدم زدن-صحبت با یک دوست-نوشتن مشکل)**
--نوشتن درمان روحی**
--منتقد نوشته های خود باشید(نه خود)**
--الهام نتیجه ی کتر مداوم و منظم**
--ایده های خوب را بقاپید-سریع یادداشت کنید**
--نوشتن در مکان عمومی**
--با رد شدن کار ناامید نشوید**



  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

سه حکمت کفشی

۱. «هر که پا دارد و به پا کفشی، می تواند قدم قدم برود. لیک باید به منزل دگران، کم بیاید همیشه کم برود»
شما برای راه رفتن نیاز به یک(یا دو) عدد پا دارید. حتی به کفش هم نیاز ندارید. راه رفتن نه نیاز به استعداد خاصی دارد،نه نیاز به پول، نه مهاجرت به خارج،نه همسری خاص، نه پدر مادری دیگر و نه قبولی در رشته ی دانشگاهی راه رفتن. فقط کافیست راه بروید. ویلنیست شدن، فیلسوف شدن و به طور هر نوع انسان متفاوتی شدن از این لحاظ بسیار به راه رفتن شبیه است.

۲.قبل از اینکه کفش های جدیدی بپوشید، باید کفش های قبلیتان را در بیاورید.
میگویند روزی یکی از استادان چینی مکتب کنفوسیوس برای مباحثه نزد خردمندی از مکتب ذن رفت و مجموعهای از پرسشها و پاسخها را در ذهن خود ٓاماده نگه داشته بود تا هنگام بحث با حریف ٓانها را به کار بگیرد. فرزانه ی ذن که میزبان بود، به مهمانش چای تعارف کرد. استاد کنفوسیوسی هم یک فنجان چای برای خود ریخت. پس از ٓان، فرزانه ی ذن بار دیگر از او خواست تا برای خودش چای
بریزد. استاد کنفوسیوسی برٓاشفت و گفت: مگر نمیبینید که فنجان من پر شده و جا ندارد؟ چطور باز چای بریزم؟و پاسخ شنید: فنجان ذهن شما هم به همین ترتیب انباشته است و برای شنیدن سخنان من جا ندارد. فنجان خود را خالی کنید و بعد برای خودتان چای بریزید.
اگر شروع به خواندن کتابی فلسفی می کنید و از همان اول تصمیم دارید که در آخر کتاب بر عقاید فعلی خود بمانید یا بر آن ها محکمتر شوید، اشتباه استاد کنفسیوسی را مرتکب شده اید. همیشه باید بدانیم که انسانی که قابل تغییر نباشد، با مرده فرقی ندارد.

۳. قبل از اینکه راه رفتن کسی را قضاوت کنید، با کفش های او راه بروید.
زندگی من از پانزده سالگی به این طرف، عبارت است از قضاوت کردن دیگران(مثلا این چه کاری است که می کند. یا تو که فلان کار رو می کنی، دیگه بهمان کارت چیه) و دقیقا در همان موقعیت قرار گرفتن و به همان بلیه دچار شدن.
اگر فردی را با عمل یا عقیده ی خاصی دیدید، حواستان باشد که «شما» یا «فردی دقیقا عین شما» آن عمل را انجام نداده. بلکه فردی با ویژگی های وراثتی،محیط رشد،ویژگی های روانی، ویژگی های فیزیکی و دانش خاص خود، مرتکب آن عمل شده است.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

مدل مهمانی

برای برگزاری یک مهمانی، دو سوال مهم  وجود دارد: چه کسانی را دعوت کنیم و چه کار کنیم(چه «مدل» مهمانی ای داشته باشیم).
جواب سوال اول یقینا بر جواب سوال دوم تاثیر می گزارد. اگر خاله زنک ها و عمو مردک ها را دعوت کنیم، احتمالا مهمانیمان به غذا میوه چایی خوردن،فخر فروختن، غیبت کردن، بر خوردن، پشت چشم نازک کردن و... خواهد گذشت. یا اگر دوستانمان را دعوت کنیم (اگر مثل دوستان من باشند) مهمانی شامل تعریف کردن خاطره، دلقک بازی، چرت و پرت گفتن، چانه زدن سر اینکه چه کسی چای بریزد، دعوا سر دنگ غذا(یا در حالت دیگر تعارف سر دنگ) و احتمالا اگر فرصت شد گفتگوی کوتاهی در مورد یک کتاب یا فیلم یا موسیقی می شود.
همانطور که می شود افراد مختلفی را به مهمانی دعوت کرد، می توان مدل های مختلفی هم برای برگزاری مهمانی خلق کرد. مثلا به این ایده ی جالب نگاه کنید: Silent reading party
***
پنج ایده برای برگزاری یک مهمانی:
۱. Silent movie party: این مورد بسیار ساده و دارای سابقه ای زیاد است. جمع می شویم، ساکت می نشینیم و فیلم میبینیم.
۲. non-silent bullshit party: این مورد دارای سابقه ای کهن است. اگر برنامه ی خاصی برای مهمانیتان نداشته باشیم، یا آدم های خیلی خاصی را دعوت نکنیم، با احتمال بسیار بالا مهمانی ما بدین فرم در خواهد آمد.
۳. Silent Party : ایده ی این مهمانی کاملا جدید و با توجه یه نیازهای ایران طراحی شده است. کافیست چند ساعت دور هم جمع شویم و هیچ چیز نگوییم (یا دست کم تلاش کنیم دهنمان را ببندیم). بنده در حال تدارک چنین مهمانی هستم.
۴.Listening party: دور هم جمع می شویم و منتخب موسیقی هایی را که اخیرا شنیده ایم  به هم معرفی می کنیم و با هم گوش می دهیم. برگزاری این نوع مهمانی از بهترین تجربه های من بوده است.
۵.Shrimp Party: از آنجایی که حضرت حافظ فرموده است: «حدیث مطرب و «میگو» و راز دهر کمتر جو-که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را»  دور هم جمع می شویم و درباره میگو حرف می زنیم و ترجیحا برای شام یا ناهار میگو می خوریم.
۶.Play party: بازی کامپیوتری، PS و ورق ایده هایی بسیار لوس هستند. می توانیم دور هم جمع شویم و جنگا، مافیا، نخ بازی و پانتومیم بازی کنیم. حتی می توانید بازی های خاص خود را اختراع کنید. بازی اختراعی من حدس نوازنده است. بدین صورت که توسط یک نفر اجرایی از یک قطعه ی ویلن انتخاب می شود و بقیه باید نام نوازنده را حدس بزنند.
فقط مهمان های خاص خود را نداشته باشید، مهمانی خاص خود را برگزار کنید.
  • علی مراد