تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

  • ۰
  • ۰
فیلم شیار ۱۴۳ را چند ماه پیش دیدم. فیلم بسیار تاثیر گزاری بود. ماجرای چشم انتظاری مادری برای پسر رزمنده‌اش بود. مادری چشم انتظار پسرش ، خبرش، جسدش یا حتی استخوانی کوچک.
روزی که فیلم را دیدم، بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. فیلم موجب شد احساسات و حال یک مادر مننتظر را بهتر درک کنم. ولی چند روز پیش فهمیدم خیال می‌کردم که حال چنین چشم به راهی را فهمیده ام.
ساعت پنج با یک نفر قرار داشتم. از ساعت چهار ونیم آنجا بودم. تلفنش را جواب نمی داد و تا ساعت شش هم نیامد. خیلی متنطر بودم. با یک حالت تعلیص خاص. حدود ساعت شش بود که از ساختمان زدم بیرون. کمی رفته بودم که تماس گرفت و گفت که خواب مانده است.
 دم در ساختمان یادم به «الفت» افتاد: مادر چشم به راه. من می‌دانستم که بالاخره می آید( و آمد.) و سالم هم می آید و فقط دو ساعت منتظر بودم. چه کشیدی الفت! که نه چند ساعت، که سال ها منتظر بودی،، که منتظر پاره‌ی تنت. نه که بدانی بالاخره می‌آید و سالم هم می‌آید، بلکه دلت آغوش گرمش را می‌خواست ولی به تکه استخوان هایش یا خبر دیدن تکه استخوان هایش هم راضی بودی. چه کشیدی الفت.
  • ۹۴/۰۵/۰۲
  • علی مراد

همدلی

نظرات (۲)

Like
این فیلم بر اساس واقعیت بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی