تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

  • ۰
  • ۰

خیلی ها وظیفه ی نظام آموزشی را آمادگی افراد برای ورود به بازار کار می دانند. بعضی هم پرورش قدرت تفکر یا افزایش معلومات یا چیزهای دیگر  را هدف مدرسه می شمارند. با وجود انواع نظریه ها در مورد اهداف مدرسه و چگونگی تحقق آن ها، مدرسه در جامعه ی ما راه خود را می رود. مدرسه چه کارکردهایی دارد؟

۱. معیاری برای تقسیم منابع ملی

ایران کشوریست با منابع ملی فراوان و در نتیجه در آمدهای فراوان که مهم ترین آن ها نفت است. سود حاصل از فروش نفت در اختیار دولت قرار می گیرد و دولت باید به نحوی این پول را در جامعه توضیع کند. تقسیم مساوی پول به تعداد مردم به دلایلی ممکن و مطلوب نیست و باید نظامی داشت که هر کسی با ملاکی از این پول سهمی ببرد. درست است که همه در جمهوری اسلامی ایران تقوی را ملاک برتری می دانند، ولی با تقوی نمی توان برای کسی حقوق تعیین کرد.
نقش مهمی که نظام آموزشی ایفا می کند، ایجاد ساز و کار سنجش افراد برای تقسیم منابع ملی است. شما با مدرک تحصیلی استخدام می شوید و با مدرک بالاتر، حقوق بالاتری می گیرید. حتی می توانید  دکترا به دست از خارج برگردید و با موظف دانستن دولت به استخدام شما به عنوان هیئت علمی، سهم خود را از نفت طلب کنید.

۲. پروپاگاندا(تبلیغات سیاسی)

هر نظام آموزشی اهداف خاص خود را دارد. برای مثال ممکن است کسی هدف مدرسه را پرورش قوه ی تفکر بداند. در مدارس ما یکی از مهم ترین افراد به وجود آوردن سرباز برای جناح خود در یارکشی های سیاسی است. از برنامه ی صبحگاه و برنامه های مناسبتی تا دروس دینی و پرورشی.

۳.کمک به والدین

نگه داری از کودک واقعا کار مشکلی است. بهتر نیست با روشی که به نظر سودمند هم هست(مدرسه)روزی هشت ساعت از دستش راحت باشیم؟

۴.جلوگیری از پوچی و افسردگی

افسردگی بیماری قرن ماست. بدون جنگ و با شکمی سیر و ذهنی آزاد بیشترین میزان آمادگی برای پی بردن به پوچی زندگی و افسرده شدن را دارا هستیم. مدرسه و دانشگاه با درگیر کردن ذهن ما و انداختنمان در مسیری طولانی و ایجاد هدف هایی مانند پاس شدن، گرفتن نمره، فارغ التحصیل شدن و... از پوچی زندگی و افسرده شدنمان جلوگیری می کنند.

  • علی مراد
  • ۱
  • ۰

نمودار خلاصه در گفتار اخلاق کاربردی ار مصطفی ملکیان

  • علی مراد
  • ۱
  • ۰

خلاصه ی کتاب «چگونه کتاب بخوانیم»در ادامه ی مطلب. با ترجمه ای خوب، منتشر شده توسط انتشارات آستان قدس.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

اگر می توانید بخوانید پس حتما می توانید بنویسید
-از ترس تا آزادی
--انتظارات خود را در نوشتن به حداقل برسان**
--کمال گرا نباشید(پیشرفت نه کمال)**
--طفره نروید.بشینید و بنویسید**
--روی کاغذ حرف بزنید-کمی طلا در کوه شن**
--کشف افکار جدید با نوشتن(قدم زدن با نوشته)**
--اگر نمی دانید چه بنویسید شروع کنید(سفر اکتشافی)**
--در اولین تلاش به نتیجه نمی رسید(بازنویسی)**
-نوشتن در مقابل حرف زدن روی کاغذ*
--کار رنگ و بوی حرف زدن روی کاغذ داشته باشد(ساده نویسی)**
--موسیقی لایت نباشد- نوشته باید شور داشته باشد**
--رها کردن قلم-ماجراجویی و گشت زدن-دنبال کلمه رفتن**
--گرامر پیانویی که با گوش می نوازم**
-درباره ی چی بنویسم*
--در مورد آن چه می دانید بنویسید**
---افکار خود را رد نکنید- ثبت کنید(اگر نظر مرا جلب می کند،نظر دیگران هم)***
--در مورد آن چه نمی دانید بنویسید**
---از حقایق شروع کنید و به سمت آفرینش بروید***
---اطرافیان را وارد داستان کنید،از تجربیات زندگی استفاده کنید***
--چیزی که برایتان مهم است را بنویسید**
--در مورد چیزی که تحقیق کرده اید بنویسید**
-بازنویسی*
--اول طلا را پیدا کنید و بعد بازنویسی**
--قبل از بازنویسی برای مدتی کار را کنار بگذارید**
--کار را با صدای بلند بخوانید**
--سعی در گفتن چه چیز داشتید،این همان است؟**
--اضافی ها را حذف کنید(اگر بیشتر وقت داشتم کمتر می نوشتم)**
--متن را مو به مو بررسی کنید- درست است؟ تغییر؟ حذف؟**
--تا جای ممکن ساده کنید**
--از افزودن یا گسترش نهراسید-برگردید و به سوالات جواب دهید-پیش بینی سوالات خواننده**
-قوانین جاده *
--روزی چند صفحه یا چند دقیقه و پیشرفت**
--زمان و مکان مشخص(کار منظم روزانه)**
--اول خود را گرم کنید(نامه...)**
--الهام-تقلید-سبک(اصالت در تقلید درست و به جا)(تایپ کار فرد مود علاقه)**
--دنبال ایده ی ۱۰۰٪بکر نباشید- دنیا را بگردید چیز تازه ای پیدا نمی کنید**
--گیر کردن(کنار گذاشتن و قدم زدن-صحبت با یک دوست-نوشتن مشکل)**
--نوشتن درمان روحی**
--منتقد نوشته های خود باشید(نه خود)**
--الهام نتیجه ی کتر مداوم و منظم**
--ایده های خوب را بقاپید-سریع یادداشت کنید**
--نوشتن در مکان عمومی**
--با رد شدن کار ناامید نشوید**



  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

سه حکمت کفشی

۱. «هر که پا دارد و به پا کفشی، می تواند قدم قدم برود. لیک باید به منزل دگران، کم بیاید همیشه کم برود»
شما برای راه رفتن نیاز به یک(یا دو) عدد پا دارید. حتی به کفش هم نیاز ندارید. راه رفتن نه نیاز به استعداد خاصی دارد،نه نیاز به پول، نه مهاجرت به خارج،نه همسری خاص، نه پدر مادری دیگر و نه قبولی در رشته ی دانشگاهی راه رفتن. فقط کافیست راه بروید. ویلنیست شدن، فیلسوف شدن و به طور هر نوع انسان متفاوتی شدن از این لحاظ بسیار به راه رفتن شبیه است.

۲.قبل از اینکه کفش های جدیدی بپوشید، باید کفش های قبلیتان را در بیاورید.
میگویند روزی یکی از استادان چینی مکتب کنفوسیوس برای مباحثه نزد خردمندی از مکتب ذن رفت و مجموعهای از پرسشها و پاسخها را در ذهن خود ٓاماده نگه داشته بود تا هنگام بحث با حریف ٓانها را به کار بگیرد. فرزانه ی ذن که میزبان بود، به مهمانش چای تعارف کرد. استاد کنفوسیوسی هم یک فنجان چای برای خود ریخت. پس از ٓان، فرزانه ی ذن بار دیگر از او خواست تا برای خودش چای
بریزد. استاد کنفوسیوسی برٓاشفت و گفت: مگر نمیبینید که فنجان من پر شده و جا ندارد؟ چطور باز چای بریزم؟و پاسخ شنید: فنجان ذهن شما هم به همین ترتیب انباشته است و برای شنیدن سخنان من جا ندارد. فنجان خود را خالی کنید و بعد برای خودتان چای بریزید.
اگر شروع به خواندن کتابی فلسفی می کنید و از همان اول تصمیم دارید که در آخر کتاب بر عقاید فعلی خود بمانید یا بر آن ها محکمتر شوید، اشتباه استاد کنفسیوسی را مرتکب شده اید. همیشه باید بدانیم که انسانی که قابل تغییر نباشد، با مرده فرقی ندارد.

۳. قبل از اینکه راه رفتن کسی را قضاوت کنید، با کفش های او راه بروید.
زندگی من از پانزده سالگی به این طرف، عبارت است از قضاوت کردن دیگران(مثلا این چه کاری است که می کند. یا تو که فلان کار رو می کنی، دیگه بهمان کارت چیه) و دقیقا در همان موقعیت قرار گرفتن و به همان بلیه دچار شدن.
اگر فردی را با عمل یا عقیده ی خاصی دیدید، حواستان باشد که «شما» یا «فردی دقیقا عین شما» آن عمل را انجام نداده. بلکه فردی با ویژگی های وراثتی،محیط رشد،ویژگی های روانی، ویژگی های فیزیکی و دانش خاص خود، مرتکب آن عمل شده است.

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

مدل مهمانی

برای برگزاری یک مهمانی، دو سوال مهم  وجود دارد: چه کسانی را دعوت کنیم و چه کار کنیم(چه «مدل» مهمانی ای داشته باشیم).
جواب سوال اول یقینا بر جواب سوال دوم تاثیر می گزارد. اگر خاله زنک ها و عمو مردک ها را دعوت کنیم، احتمالا مهمانیمان به غذا میوه چایی خوردن،فخر فروختن، غیبت کردن، بر خوردن، پشت چشم نازک کردن و... خواهد گذشت. یا اگر دوستانمان را دعوت کنیم (اگر مثل دوستان من باشند) مهمانی شامل تعریف کردن خاطره، دلقک بازی، چرت و پرت گفتن، چانه زدن سر اینکه چه کسی چای بریزد، دعوا سر دنگ غذا(یا در حالت دیگر تعارف سر دنگ) و احتمالا اگر فرصت شد گفتگوی کوتاهی در مورد یک کتاب یا فیلم یا موسیقی می شود.
همانطور که می شود افراد مختلفی را به مهمانی دعوت کرد، می توان مدل های مختلفی هم برای برگزاری مهمانی خلق کرد. مثلا به این ایده ی جالب نگاه کنید: Silent reading party
***
پنج ایده برای برگزاری یک مهمانی:
۱. Silent movie party: این مورد بسیار ساده و دارای سابقه ای زیاد است. جمع می شویم، ساکت می نشینیم و فیلم میبینیم.
۲. non-silent bullshit party: این مورد دارای سابقه ای کهن است. اگر برنامه ی خاصی برای مهمانیتان نداشته باشیم، یا آدم های خیلی خاصی را دعوت نکنیم، با احتمال بسیار بالا مهمانی ما بدین فرم در خواهد آمد.
۳. Silent Party : ایده ی این مهمانی کاملا جدید و با توجه یه نیازهای ایران طراحی شده است. کافیست چند ساعت دور هم جمع شویم و هیچ چیز نگوییم (یا دست کم تلاش کنیم دهنمان را ببندیم). بنده در حال تدارک چنین مهمانی هستم.
۴.Listening party: دور هم جمع می شویم و منتخب موسیقی هایی را که اخیرا شنیده ایم  به هم معرفی می کنیم و با هم گوش می دهیم. برگزاری این نوع مهمانی از بهترین تجربه های من بوده است.
۵.Shrimp Party: از آنجایی که حضرت حافظ فرموده است: «حدیث مطرب و «میگو» و راز دهر کمتر جو-که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را»  دور هم جمع می شویم و درباره میگو حرف می زنیم و ترجیحا برای شام یا ناهار میگو می خوریم.
۶.Play party: بازی کامپیوتری، PS و ورق ایده هایی بسیار لوس هستند. می توانیم دور هم جمع شویم و جنگا، مافیا، نخ بازی و پانتومیم بازی کنیم. حتی می توانید بازی های خاص خود را اختراع کنید. بازی اختراعی من حدس نوازنده است. بدین صورت که توسط یک نفر اجرایی از یک قطعه ی ویلن انتخاب می شود و بقیه باید نام نوازنده را حدس بزنند.
فقط مهمان های خاص خود را نداشته باشید، مهمانی خاص خود را برگزار کنید.
  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

   چند وقت پیش ایده ی نوشتن «نامه ای به فلان سالگی ام» به ذهنم رسید. نامه ای به گذشته، که احتمالاً پر است از انواع نصیحت و جلوگیری از وقوع تجربیات تلخ: کتاب بخوان، سیگار نکش، پورن نبین، ویلن تمرین کن، با فلانی دوست نشو، بیشتر ورزش کن، عاشق فلانی نشو (مگر می شود؟)، زود سهام بخر، زودتر مدرسه نرو و…
   به دنبال این ایده، به فکر «نامه ای به فلان سالگی ام (۲)» افتادم، نامه ای به آینده که احتمالا حین نوشتنش کلی گریه خواهم کرد. (چرا؟ بنویسید شاید فهمیدید.)
   ایده ی سوم قطعاً بهتر از دو ایده ی قبلی بود، و به سرعت عملی شد: «نامه ای به خودم».هم مخاطبش را هم بهتر می شناختم و هم مطمئن بودم که نامه به دستش می رسد.
   اولین موردی که به خودم نوشتم، اهمیت مسواک زدن بود:
   «‫…‬به تغییرات بزرگ دل نبند. اگر مهاجرت کنی، خیلی چیزها تغییر می کند، ولی خیلی چیزهای دیگر همین طور می مانند. اگر چه همسایه ها، زبان مردم، دولت، آب و هوا، سیستم دانشگاهی، نظام کاغذبازی(/اداری) تغییر می کنند ولی قوانین دنیا، آسمان و محتویاتش، و از همه مهم تر ۲۳ جفت کروموزم، کودکی، و خواسته های ژرف وجودیت برای همیشه همین ها خواهد ماند. مردم بقیه ی کشورها مشکل ندارند؟ مگر نه این که مرغ همسایه همیشه غاز بوده و هست؟
   اول فکر می کردی مرغ دیپلم گر‏فته ها غاز است، بعد فکری کردی کتاب خوان ها، بعد... و بعد…. ولی شاد باش که این توهم را با امید بستن به پیدا کردن کار، ازدواج، بچه دار شدن و بازنشسته شدن ادامه ندادی. با مهاجرت و پول دار شدن هم ادامه نده.
   چشم امید به تغییرات بزرگ و ناگهانی نبند. به دنبال کارهای کوچک و عملی و در عین حال موثر باش. هر موقع احساس نیاز به مهاجرت، ازدواج یا برنده شدن فلان قدر پول کردی، سریع بلند شو و مسواک بزن.
بله مسواک بزن! همانطور که بال زدن پروانه می تواند موجب طوفانی در آن طرف دنیا شود، ‌مسواک زدن تو هم می تواند زندگیت را دگرگون کند.»


                          

من و مسواک زدن


   و آخرین موردی که نوشتم، اهمیت سکوت بود:
   «‫…‬ علی، قول بده از همین لحظه «دهنت را ببندی» نه چون بودا، ملکیان یا هرکسی با ذکر انواع دلایل گفته است، ساکت باش چون خودت با تمام وجود فهمیده ای که خردمندانه ترین حرف ها اگر طلا یا نقره باشد، بر روی سکوت نمی توان قیمت گذاشت...»
   هر بار که کاری به من توصیه می شود(مانند دیدن یک فیلم یا خواندن یک کتاب)، اولویت انجامش بیشتر می شود. ولی اگر توصیه برای کاری به عدد چهار برسد، در جا انجامش می دهم. یک، ملکیان(با نقل از بودا). دو، سروش(با نقل از علی) سه، سخاوتی و چهار، خودم. من از این لحظه دهنم را می بندم و فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت و رعایت کلی ملاحظات دیگر حرف خواهم زد.
 

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

فرض کنید از یک نانوایی یک نان می خرید و نان خمیر از آب در می آید. ممکن است نتیجه بگیرید که « نان های این نانوایی خوب نیست. »
یعنی بد بودن کیقیت یک نان را به تمامی تولیدات نانوایی تعمیم داده بدهید. در صورتی که بد بودن کیفیت یک نان، دلیل کافی برای قضاوت در مورد کل نان های یک نانوایی نیست.
یقینا نتیجه ی حاصله قابل دفاع نیست. در صورتی که گزاره ی «نانی که دیروز خریدم، خمیر بود.»  کاملا صحیح است. و ما با استدلالی(/پردازش داده ای) بد، علاوه بر اینکه چیز مفیدی به دست نیاورده ایم، داده ی ارزشمندی را نیز از دست داده ایم.

داده های تفسیر(/پردازش) نشده از تفاسیر غلط ارزشمند ترند.

شرایطی را در نظر بگیرید که پزشک دارویی مشابه با دارویی که قبلا  یکی از دوستانتان مصرف می کرده، برای شما تجویز کرده است. ممکن است دوست شما بگوید: « تا یک هفته ی اول بهتر نمیشی، بعد یواش یواش اثر می کنه.» در صورتی که بهتر است بگوید که شروع تاثیر این دارو بر روی او، یک هفته طول کشیده است.

***
به اینگونه استدلال ها، تعمیم شتاب زده گفته می شود. تعمیم شتابزده از کم بودن یا بی ربط بودن نمونه ها ناشی می شود.
بسیاری از اندیشه های ما حاصل تعمیم های شتابزده هستند. قضاوت های جنسیتی نیز از این بلا به دور نیستند. قضاوت های به صورت «زن ها/مردها فلان هستند» «ذات زن/مرد اینگونه است». در بسیاری موارد فرد مشاهداتش را و تفاسیر حاصل از مشاهداتش در مورد افراد پیرامونش به تمام مرد/زن ها نسبت می دهد. با فرض صحیح بودن مشاهدات و صحیح بودن تفاسیر حاصل از آن، حکم نهایی می تواند به صورت «زن/مرد هایی که من می شناسم فلان هستند» بیان شود.

در کتاب های روانشناسی (مانند رازهایی در مورد مردان) قضاوت هایی کلی در مورد هر جنس وجود دارد که به دلایلی از قوت بیشتری نسبت به قضاوت های روزمره برخوردارند.
برای مثال در کتاب یاد شده،جامعه ی آماری نویسنده ی آمریکایی، شامل مراجعین وی به عنوان مشاور است که کمیت و تنوع بالایی دارند. مراجعینی از سنین مختلف و فرهنگ های مختلف طی چندین سال.ضمنا مشاهدات وی، به علت دخیل نبودن در مسائل، دارای سوگیری کمتری است.(مقایسه کنید با فردی که بعد از یک رابطه ی احساسی، دست به قضاوت های کلی در مورد جنس مخالف می زند و قطعا به علت دخیل بودن در رابطه، دچار سوگیری می شود.)

***

به این نکته باید توجه داشت که صرف زیاد بودن جامعه ی آماری، موجب قوت تعمیم نمی شود و بی ربطی(/ناکار آمدی) دلایل نیز نوعی خطای فکری است. فرض کنید تحقیقاتی نشان دهد که نود درصد افراد چپ دست، شلوار لی می پوشند. چنین داده ای ما را به ارتباط دو متغیر (چپ دست بودن و شلوار لی پوشیدن) نمی رساند و چنین پدیده ای صرفا تصادف تلقی می شود.
بعضی قضاوت های ما در مورد مرد/زن ها نیز از این گونه اند و مرد/زن بودن وضعیتی مانند چپ دست بودن دارد. برای مثال بد بودن رانندگی زن ها(که اگر به صورت آماری هم تایید شود -که نشده است-  به دلیل «زن» بودن نیست)، بد بودن آشپزی مردها(که نه به دلیل مرد بودن،که شاید به دلیل آشپزی نکردن است).
البته می توان بین «کلیشه ی اجتماعی مرد/زن» و «زن/مرد زیست شناختی» تمایز قائل شد و  گزاره های «مرد/زن ها فلان اند» را به صورت « جامعه مرد/زن ها را به فلان سمت سوق می دهد» تفسیر کرد. در این صورت «بد بودن آشپزی» در عین تصادفی بودن فراوانی اش با «مرد زیست شناختی»، می تواند با «نقش اجتماعی مرد» رابطه داشته باشد.

  • علی مراد