صبحها بعد از انجام کارهای روتین روزانه، برای رفتن به محل کارم آماده میشوم. نه فقط سر کار که تقریبا همه جا را با اتوبوس میروم. پارسال که تازه به فلورانس آمده بودم، یک کارت اتوبوس یکساله خریدم. قیمتش ۱۸۵ یورو یعنی حدود هفتصدهزار تومان بود. با این کارت میتوانم به طور نامحدود سوار تمام خطوط اتوبوس و تنها خط تراموای فلورانس شوم. البته اوایل بلیطهای نود دقیقهای استفاده میکردم. قیمت بلیط نود دقیقه یک یورو و بیست سنت است. یک تکه کاغذ مستطیل شکل که با دستگاهی که داخل اتوبوس هست ساعت سوار شدن روی آن چاپ میشود. با این بلیط از زمان نوشته شده روی بلیط نود دقیقه میتوانیم از تمام خطوط اتوبوس و تراموا استفاده کنیم. آن روزها سعی میکردم کارم زود تمام شود که با همین بلیطی که رفته بودم برگردم. در صورت نداشتن بلیط، مامورهای کنترل بلیط پنجاه یورو جریمتان خواهند کرد. البته خیلی از بچهها جریمه را پرداخت نمیکنند ولی یک روزی یک جایی کارشان گیر خواهد کرد و باید همه را دوبرابر پرداخت کنند.
یک مدل بلیط دیگر، بلیط اساماسی است. من تا حالا استفاده نکردهام ولی میدانم که با ارسال پیام هزینه بلیط از اعتبارت یا حساب بانکیتان کم شده و یک اساماس برایتان ارسال میشود. همین اساماس را میتوان به عنوان بلیط به مامور کنترل نشان داد. این نوع آخر بلیط بهترین نوع برای جعل شدن توسط بچههای ایرانی است. اساماسهایی میسازند و نشان مامور کنترل میدهند. البته همین چند وقت پیش یک بلیط یک ساله جعلی را هم در خانه یکی از دوستان زیارت کردم.
اتوبوسهای فلورانس معمولا مسیر رفت و برگشتشان یکی نیست. یعنی به جای اینکه روی همان مسیری که میروند برگردند، یک دایره طور در شهر میزنند. علت مهم این این مسئله باریکی زیاد خیابانها است. باریکی خیابان ها تاثیر مهم دیگری هم دارد. با کوچک ترین ساخت و ساز یا تعمیری مسیر حرکت اتوبوسها عوض میشود. در هر ایستگاه اتوبوس تابلویی کاغذی یا دیجیتالی هست که مسیر اتوبوسها و ساعت حرکت هر خط را نشان میدهد. بسیار پیش میآید که کاغذی روی تابلو نصب شده که از فلان تا فلان تاریخ مسیر فلان اتوبوس تغییر خواهد کرد. یک بار خوش و خرم از خانه بیرون آمدم که به دانشگاه بروم و دیدم که ایستگاه اتوبوس دم خانهی ما بدون هیچ اطلاع قبلی «به طور موقت غیرفعال است» و مجبور شدم ۱۵ دقیقه پیاده بروم تا به ایستگاهی دیگر برسم. علاوه بر ساعات حرکتی که روی تابلوی هر ایستگاه است، میتوان از اپ اتوبوسرانی هم استفاده کرد. اپ اتوبوسرانی برخلاف تابلوهای کاغذی آنلاین است و یا توجه به حرکت اتوبوس مدام به روز میشود و ساعت دقیق رسیدن اتوبوس را نشان میدهند.
از خوابگاه ده دقیقه پیاده میروم و به ایستگاه خط شش میرسم. این فصل گرمترین فصل سال است و هوای بیرون غیرقابل تحمل. اما خوشبختانه همه اتوبوسها کولر دارند. بسته به ترافیک از سی تا چهل و پنج دقیقه توی راه هستم. پانزده دقیقه تا مرکز شهر و بقیه از مرکز شهر تا کمپو دی مارته campo di marte. در راه یا موسیقی گوش میدهم یا کتاب میخوانم. کتابهای هنر درمان و شهرفرنگ اروپا را در همین خط شش خواندم. کنسرتو ویلنهای وینیاوسکی را هم فقط در همین راه گوش دادم. بیشتر صندلیهای وسط اتوبوس با علامت یک فرد عصادار برای معلولین و افراد مسن رزرو شده. من همیشه نصفه عقب اتوبوس مینشینم. ناخودآگاه است. فکر کنم چون در ایران عقب بخش زنانه بوده و همیشه مجبور بوده ام نصفه جلو اتوبوس بشینم چنین تمایلی پیداکردهام.
هر سفر درونشهری در فلورانس حکم شرکت در یک تور گردشگری را دارد. از پیچ پیچ راهروهای خوابگاهی با قدمت تاریخی و معماری شگفت انگیز بیرون میروم. بعد از کنار ستون سَن فِلیچه san felice رد میشوم. ستونی سنگی به ارتفاع نه و نیم متر که به یاد یکی از جنگهای قرن شانزده در این میدان کوچک نصب شده. از ضلع جنوبی میدان سنت اسپریتو santo spirito و بازار صبحگاهیاش رد میشوم. هیچ وقت نتوانستهام در مقابل وسوسه رد شدن از وسط بازار مقاومت کنم. راهم را کج میمیکنم و از وسط بازار رد میشوم. دو غرفه را از همه بیشتر دوست دارم. آقای گلفروشی که کاکتوسم را از آن خریدهام. کتابفروشی که کتابهای دستدوم بسیار زیبایی دارد.
اتوبوس اول از همه از روی پل کارّایا carraia رد میشود. سمت راست منظره پل سن ترینیتا san trinita و پونته وکّیو ponte vecchio است و سمت چپ بازی آسمان و آب با رنگها. بعد از پل اتوبوس برای پنج دقیقه از بافتی عبور میکند که عمده ساختمانهایش دست کم ارزش ده دقیقه توقف و تماشا دارند. البته جدای از برج کاخ وِکّیو و گنبد کلیسای جامع که از وسط ساختمانها با آدم قایم باشک بازی میکنند.
از اینجا به بعد برای منی که مسیر هر روزهام است جذابیت چندانی ندارد. چشمم را میدهم به کتاب و گوشم را به صدایی که اسم ایستگاهها را اعلام میکند. گهگاهی سرم را بالا میآورم و مردم را نگاه میکنم. فصل گرما است و عمده لباسها تاپ، نیمتنه، تیشرت، شلوارک و شرت جین است. جلوی در وسط، جایی برای ویلچر پیشبینی شده که بیشتر اوقات مسافرها برای گذاشتن چمدان از آن استفاده میکنند. تقریبا روزی نیست که یک توریست آمریکایی آن وسط نباشد. کلا اتوبوسهای فلورانس یک پا گفتگوی تمدنها هستند و اینجا صدای حرف زدن به هر زبانی شنیده میشود، چه از مسافرین و چه مهاجرینی مثل من. دیروز یکی از خیابانها بسته بود و اتوبوس حدود ده دقیقه در ترافیک ماند. دو خانم حدود چهل و پنج ساله که جلوی من نشسته بودند و به زمین و زمان غر میزدند. قرارهایشان را پس و پیش و برای اینکه دیر نرسند برنامهریزی میکردند. به حرفهایشان گوش کردم و هرچه را نفهمیدم در گوگل ترنزلیت سرچ کردم. راه جالبی برای یادگرفتن مکالمات روزمره ایتالیایی بود.
ایستگاه رمتزینی ramazzini پیاده میشوم. به محض پیاده شدن هوا مثل شعلهی آتش توی صورتم میخورد. از روبروی یک فرش فروشی ایرانی رد میشوم. کنارش داروخانه را با دستگاه اتوماتیک فروش کاندومش میبینم. و درنهایت به محل کارم میرسم.