وقتی که فیسبوک آمد خیلی از وبلاگ نویس ها به فیسبوک مهاجرت کردند. بعضی هم سر این دوراهی، وبلاگشان را ترک نکردند. آن روزها من وبلاگ نداشتم و سر هیچ دوراهی نبودم. ولی با این حال همان روزها هم به ویژگیها و کاربردهای این دو و البته رسانههای دیگر فکر میکردم. به این فکر میکردم در هرکدام هر کاری که بخواهیم را میتوانیم انجام دهیم یا بهتر است از هر کدام برای همان منظوری که طراحی شدهاند استفاده کنیم؟
ولی این روزها من هم با شروع ضبط پادکست سر یک دوراهی قرار گرفتهام. دوراهی وبلاگ-پادکست. وقتی چیزی به ذهنم میرسد، انتخاب بین وبلاگ و پادکست کار سختی است. حتی گاهی این دوراهی، چند راهی میشود. نوشتن در فیسبوک یا اینستاگرام، نگه داشتن ایده برای نوشتن یک کتاب در آینده، مطرح کردن به طور شفاهی با یک دوست، نوشتن در دفترچه یادداشتهای روزانه، نوشتن در دفترچه ایدهها و یا کنارگذاشتن و هیچ کاری نکردن. برای راحتتر شدن انتخاب بین این ابزارها، چه به عنوان نویسنده و چه خواننده، توجه به ویژگیهای آنها و شناخت تفاوتهایشان میتواند سودمند باشد.
هرکدام از این رسانه یا قالبها از جنبههای مختلف با دیگری متفاوت است. اولین تفاوت، طول مطلب است. هر رسانه به دو صورت طول مطلب را محدود میکند. یکی به لحاظ فنی، مانند توییتر که بیش از تعداد مشخصی کاراکتر اجازه نوشتن نمیدهد، و یکی از لحاظ حوصله مخاطب. مثلا با اینکه در فیسبوک میتوان مطلب ۳۰۰ کاراکتری هم نوشت، ولی مخاطب فیسبوک، با توجه به حجم، تنوع و نوع عرضه اطلاعات، حوصله خواندن این حجم از مطلب را ندارد و بهتر است برای چنین تفصیلی از وبلاگ استفاده کرد. در بین قالبهایی که من میشناسم، تویییتر کوتاه ترین و کتاب بلندترین است. چه از لحاظ امکان فنی نوشتن و چه از لحاظ حوصله مخاطب. فیسبوک و وبلاگ هم بین این دو هستند. اینستاگرام درست است که قابلیت نوشتن دارد، ولی فضا طوری طراحی شده که خواندن چیزی طولانیتر از یک کپشن کوتاه برای یک عکس، کاری غیرعادی و از حوصله خارج است. پادکست میتواند با موسیقی ترکیب شده و متنهایش به کوتاهی توییتر باشد، میتواند هم یک کتاب صوتی با طول یک کتاب واقعی باشد.
علاوه بر طول محتوا، تفاوت دیگر در میزان ماندگاری مطلب است. بعضی رسانهها برای حرفهای زمانمندتر مناسب اند. مثل روزنامه. و بعضی برای حرفهای کمتر وابسته به زمان مثل کتاب. مجله هم چیزی در این میان است. در بین رسانههای جدید، توییتر چیزی شبیه روزنامه است. شاید حتی از آن هم زودتر منقضی شود. فیسبوک شاید چیزی شبیه مجله باشد و وبلاگ به خاطر قابلیت کلید واژه گذاشتن، آرشیوبندی و جستجو، عمرش بیشتر از دیگر دوستانش است. یکی از سوالهایی که هنگام نوشتن یک مطلب میتوان پرسید این است که این نوشته تا کی خواندنی است؟ تا همین امشب، این ماه، یا تا ده سال آینده؟ و با توجه به این جواب قالب را انتخاب کرد.
بعضی قالبها برای نوشتههای شخصی تر و بعضی برای نوشتههای غیرشخصیتر مناسبند. و انتخاب یک قالب، میتواند در پیشگیری از قضاوتهای منفی به ما کمک کند. مثلا یادداشتهای روزانه من در صورتی که به صورت کتاب چاپ شوند، بازخورد منفی بیشتری نسبت به زمانی که در فیسبوک نوشته شوند میگیرند. و البته شاید بعد از دفترچه شخصی که کسی نمیخواند، وبلاگ برای چنین نوشته بهترین جا باشد.
نکته دیگری که در انتخاب رسانه باید به آن دقت کرد، نقش فرم در شکلگیری محتواست. کمتر پیش میآید که چیزی بنویسیم و بعد فکر کنیم کجا منتشرش کنیم. نوشتهها و ایده ها با توجه به جایی که قرار است منتشر شوند شکل میگیرند. قطعا اگر موضوع این مطلب، برای انتشار در پادکست نوشته، یا بداهه گویی میشد چیزی به کل متفاوت با چیزی که در حال خواندنش هستید به دست میآمد.
کتاب به خودی خود انواع مختلفی دارد. مثلا تکست بوک، هندبوک و کتابهای درآمد، که هرکدام داستان خود را دارند. یعنی هر کدام به لحاظ طول، به لحاظ عمر و جهات دیگر با هم متفاوت اند. ولی مقایسه انواع کتاب بحث دیگری است و در این نوشته من کتاب را به طور کلی با رسانههای مجازی مقایسه کردهام. امیدوارم بتوانم در نوشتهای دیگر به بررسی انواع کتاب و کاربرد هر کدام بپردازم.
مطالب مرتبط بعدی:
چند نوع کتاب داریم و برای چه کاری چه نوع کتابی مناسب تر است؟
چگونه فلسفه بخوانیم؟
نوشته توصیفی(پیشینی) چیست، نوشته تجویزی(پسینی) چیست؟
بررسی عملی تفاوتهای یک پست وبلاگ پادکست شده و یک پادکست بازنویسی شده.
اغراض «چه مطلبی برای کجا مناسب است»
هر رسانه با مغز ما چه میکند.
آیا هر چیزی که کمتر وابسته به زمان باشد بهتر است؟