تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهاجرت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

۱. مهاجرت کردن دلیل میخواهد نه مهاجرت نکردن.

۲. شما به یک کشور واقعی مهاجرت خواهید کرد. نه به جایی که در خیالاتتان ساخته اید، نه به جایی که تخیل جمعی ما به نام خارج ساخته، و نه به جایی که فیلم های سینمایی، ماهواره  یا اینستاگرام به شما نشان میدهند. 

۳. روابط ناسالم شما با مهاجرت از بین نمیروند. فقط با افرادی جدید دوباره خلق میشوند. 

۴. همه کشورهای «خارج» عین هم نیستند. همانقدر که فرانسه برای ایران «خارج» است،‌ آمریکا هم برای ایتالیا «خارج» است و ژاپن برای همه اینها. 

۵. افسردگی یا هر مشکل دیگری با مهاجرت از بین نمیرود. و به احتمال زیاد تشدید میشود. راه درمان افسردگی مراجعه به مشاور، روانشناس یا روانپزشک و تغییر دادن چیزهای کوچک و بزرگ در زندگی است.  

۶. بعد از مهاجرت چیزهایی را از دست میدهید که فکر نمیکرده اید از دست میدهید. چیزهایی از دست میدهید که نمیدانسته اید اینقدر مهم هستند. و چیزهایی از دست میدهید که قبلا حتی از وجودشان خبر نداشته اید. پس برای به دست آوردن چیزی مهاجرت کنید. چیزی که به دست آوردنش ارزش از دست دادن هر چیزی را داشته باشد، هر چیزی. 

۷. اگر واقعا چیزی دارید که برای به دست آوردنش حاضرید بهای بسیار زیادی بپردازید، مطمئن شوید راهی که میروید به آن ختم میشود. شما اولین کسی نیستید که این چیز را میخواهید و اولین کسی هم نیستید که این راه را برای به دست آوردنش میروید. تا واقعیت وجود دارد خیال بافی راهی از پیش نمیبرد. 

۸. یک نفر که به دانشگاه رفته بود به چیزهایی در زندگی رسید. دانشگاه رفتن مد شد و هزاران نفر دنبال او وارد دانشگاه شدند و به جز از دست دادن بهترین سال های زندگیشان، شور و شوق جوانیشان و سلامت جسم و جانشان چیزی نصیبشان نشد. و هنوز هم خیلی ها دانشگاه میروند. این که یک نفر ازدواج کرده و خوشبخت شده دلیل بر این نیست که من هم اگر ازدواج کنم خوشبخت میشوم. داستان مهاجرت هم همین است. 

۹. اگر عمرمان بینهایت بود میتوانستیم دنبال چیزهای خوب برویم. ولی هر خوبی، آن چیزی نیست که میخواهی. 

۱۰. چرا مهاجران ناموفق که تعدادشان کم نیست برنمیگردند؟ به همان دلیل که زن و شوهری که میبنند اشتباه کرده اند طلاق نمیگیرند و بچه دار میشوند. کارهای زیادی در این دنیا مثل بچه دار شدن وجود دارد. چرا برنمیگردند؟ به همان دلیل که کسی که رفته دانشگاه و دیده چه اشتباهی کرده انصراف نمیدهد و فوق لیسانسش را میگیرد. 

۱۱. تو که موقعیت مهاجرت داری چرا نمیروی؟ تو که شرایط ازدواج داری چرا نمیکنی؟ راه رستگاری همه را مدهای جامعه مشخص کرده‌ است و فقط نیاز به داشتن شرایط و موقعیت داریم.

هر کدام ازاین تلگراف‌ها میتوانند یک مطلب بلند یا یک پادکست شوند. با تشکر از سحر که الهام بخش این نوشته شد.

نوشته های مرتبط بعدی:
اهداف من از مهاجرت و بررسی تحقق آن ها بعد از سه سال.
چه کسی باید مهاجرت کند؟
خارج چقدر واقعا خارج است؟

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

چند روز پیش  سارا که  دانشجوی جامعه شناسی است، از من خواست کمی درباره مهاجرت صحبت کنیم و ایده هایم را با او در میان بگذارم. گفت که با فوت مریم میرزاخانی مهاجرت و مسائل پیرامونش به موضوعی داغ در فضای فرهنگی ایران تبدیل شده است و او هم می‌خواهد با الهام از نظرات من یادداشتی در این باره بنویسد. اولین تلاشم را به صورت یک فایل صوتی که شامل نکاتی پراکنده درباره مهاجرت بودند برایش فرستادم.

اولین نکته این بود که وقتی مهاجرت می‌کنیم، چندین کار همزمان انجام می‌دهیم. من با مهاجرت از خانواده دور شدم، استقلال نسبی مالی پیدا کردم، از ایران بیرون آمدم، زندگی در یک کشور اروپایی را شروع کردم، رشته دانشگاهی ام را عوض کردم، زمان تنهایی‌ام چند برابر شد و خیلی اتفاقات دیگر که زیر لوای مهاجرت اتفاق افتادند. با دیدن این اجزاء و مرکب دانستن مهاجرت، صبحت کردن از یک تجربه کلی به عنوان مهاجرت سخت می‌شود و بهتر است از تک تک این اجزا حرف زد و آن‌ها را بررسی کرد. و همچنین به جای اینکه تمام اتفاقاتی که در زندگی من یا هر مهاجر دیگری می‌افتد را به زندگی در اروپا ربط دهیم، ببینیم علت هر اتفاق چه چیزی بوده است. من اگر در ایران رشته دانشگاهی‌ام را عوض می‌کردم بسیاری از اتفاقاتی که در ایتالیا برایم افتاد در ایران هم می‌افتاد. همیچنین اگر از خانواده‌ام دور می‌شدم. یا به شهری مانند سنندج می‌رفتم که مردم کمتر فارسی حرف می‌زنند.

نکته دوم درباره مفاهیم شکل گرفته پیرامون مهاجرت در فضای فارسی زبان بود. مفاهیمی مثل «فرار مغز‌ها» یا «خارج». گاهی فراموش می‌کنیم که این مفاهیم چالش‌پذیر هستند و به پدیده‌ها به اشکال دیگری هم می‌توان نگاه کرد. برای مثال فکر می‌کنید اروپایی‌ها هم به مهاجرت یک متخصص به آمریکا «فرار مغزها» می‌گویند؟ این گونه مفاهیم و عبارات از یک سری پیش فرض ناشی می‌شوند و همان پیش‌فرض‌ها را در ذهن‌های دیگر بازتولید می‌کنند. مثلا این پیش‌فرض که افراد با تحصیلات بالایی که از ایران می‌روند، «فرار» می‌کنند. ولی الزاما این پیش‌فرض‌ها درست نیستند و دوباره درباره آن‌ها فکر کرد.

نکته سوم من انتقادی اولیه به حرف‌هایی از این دست بود که: «چرا کسی مانند مریم میرزاخانی نباید در یکی از دانشگاه‌های ایران فعالیت کند؟» سوال من این است که چرا مریم میرزاخانی باید در دانشگاهی در ایران فعالیت می‌کرد؟ آیا اینکار برای او سودی داشت؟ آیا اینکار برای جامعه ایران سودی داشت؟ آیا تولید مقاله علمی در بالاترین و تخصصی‌ترین (و شاید به درد نخورترین) سطوح ریاضیات از اولویت‌های پژوهشی جامعه ماست؟ آیا سوالی که در آن مقاله به آن پاسخ داده می‌شود، سوال کارگری است که دانشگاه از راه مالیات‌های او اداره می‌شود؟ بهتر نیست فعالیت پژوهشی برای پاسخ دادن به یک مسئله در همان جامعه‌ای انجام شود که مسئله از آن برخواسته؟ آیا ماموریت دانشگاه ایرانی، گسترش مرزهای دانش است؟ حرف من در آن فایل این بود که مطلوب بودن فعالیت آکادمیک فردی مثل مریم میرزاخانی در ایران بیشتر از چیزی که معمولا به نظر می‌رسد چالش‌پذیر است.

سارا با ایده‌های من موافقت کرد و گفت مهاجرت یکی از بهترین مسائلی است که من می‌توانم درباره آن حرف بزنم. ولی حرف‌هایی که زده‌ام بیشتر کلی گویی‌هایی بی‌فایده بوده‌اند و بهتر است دوربین را به سمت زندگی خودم چرخانده و از زندگی خودم، از تجربیات کوچک و بزرگ و از اتفاق روزمره‌ام بگویم. کاری کنم که بفهمد من به عنوان دانشجویی که تازه از ایران رفته است از صبح که بیدار می‌شوم تا وقتی که بخوابم چکار میکنم. به قول خودش: «ما رو به زیست مشارکتی دعوت کن.»

این سلسله از نوشته‌ها دعوتی از شماست برای زیست مشارکتی با من. جواب به این سوال که «دقیقا اونجا چه غلطی میکنی؟»

آدرس کانال تلگرام

  • علی مراد
  • ۰
  • ۰

الان دو ماه و پنج روز شده که به بهانه تحصیل به ایتالیا مهاجرت کرده ام. در چند نوشته قصد دارم در این باره بنویسم. در این نوشته به این سوال میپردازم که آیا میتوان تمام تجربه های اخبر من را در ذیل یک مفهوم به نام «مهاجرت از ایران به اروپا» قرار داد؟

تجربه مهاجرت من یک تجربه ساده نیست. یعنی «یک» تجربه نیست. چندین اتفاق است که همزمان افتاده است. اتفاقاتی مثل دوری از خانواده، تنها زندگی کردن، و زندگی در اروپا . فقط یکی از این تجربه ها تجربه زندگی در یک کشور اروپایی است و اگر من هر گونه تجربه مثبت یا منفی را به زندگی در اروپا نسبت بدهم اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. چه بسا یکی از تجربه های من در صورت تنها زندگی کردن در یکی از شهرهای ایران هم اتفاق می افتاد. به هر حال به این مسئله آگاهم که مهاجرت من به شهر فلورانس برای مثال شامل بخش های زیر است و هر تجربه مثبت یا منفی من میتواند فقط به یکی یا چند تا از این بخش ها مربوط باشد:
دور شدن از محیط اصفهان. دور شدن از محیط ایران. دور شدن از آدم هایی که من میشناخته ام. زندگی نکردن با خانواده. تنها زندگی کردن. زندگی در جایی که زبان مادری تکلم نمیشود. زندگی به عنوان یک خارجی. زندگی در اروپا. زندگی در ایتالیا. زندگی در فلورانس. رفت و آمد با آدم های خاص در فلورانس. تمام شدن استرس کارهای مهاجرت. تحصیل در یک دانشگاه اروپایی. تحصیل به زبان خارجی. و شاید چیزهای دیگر.

من هم به سادگی میتوانم برای مهاجرتم فقط دو جزء بیرون آمدن از ایران و وارد شدن به «خارج» را در نظر بگیرم و علت هر اتفاقی را مهاجرت به خارج بدانم. ولی به هیچ وجه چنین کاری نمیکنم. در ادامه میخواهم از تجربیاتم بگویم. هر کدام از این تجربیات علت خاص خود را دارد. فلان تجربه به خاطر زندگی در اروپاست؟ نمیدانم. شاید در آفریقا هم همین طور میشد. به خاطر زندگی در ایتالیاست؟ نمیدانم شاید در نروژ هم همینطور میشد. به خاطر تنها زندگی کردن است؟ نمیدانم شاید با ازدواج یا از هر خانواده دور شدنی هم همینطور میشد. شاید بعضی تجربه های من فقط به خاطر دور شدن از اخبار و رسانه های فارسی زبان است. شاید بعضی چیزها فقط به خاطر نیمه گیاه خوار شدن اجباری ام است.

اگر کسی از من بپرسد خارج رفتن چطور است، بهترین جواب من این خواهد بود که این یک سوال باید به خیلی سوال تبدیل شود.

--

پی نوشت:

*تشکر میکنم از امیرحافظ و خانم نرگس که به من برای نوشتن انگیزه میدهند.

**یک جمله از نوشته به خاطر علاقه به بازگشت به ایران سانسور شد.


مطالب مرتبط بعدی

چرا گیاه خواری؟ چرا نیمه گیاه خواری؟ 

آیا دختران ایتالیایی خوشگل تر از دختران ایران هستند؟

ایرانیان فلورانس چگونه آدم را یاد ایران می اندازند؟

موانع رابطه/ازدواج بین فرهنگی چیست؟

چرا تصمیم بارها شکست خورده ریش گذاشتن بالاخره محقق شد؟

طرز تهیه پیتزای چهار پنیر.

چگونه «جنایت و مکافات» و «ابله» خوانده شدند؟

حکمت جوجه تیغی شوپنهاور و کاربرد آن در زندگی روزانه.

چگونه یک دوست ایمیلی میتواند از هزار دوست واقعی بهتر باشد؟

«تفکر بسته ای» یا یک پدیده فرض کردن چیزها.

«خارج» دقیقا کجاست؟



  • علی مراد