تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

تأملات

وبلاگ شخصی علی مراد

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسواک» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

   چند وقت پیش ایده ی نوشتن «نامه ای به فلان سالگی ام» به ذهنم رسید. نامه ای به گذشته، که احتمالاً پر است از انواع نصیحت و جلوگیری از وقوع تجربیات تلخ: کتاب بخوان، سیگار نکش، پورن نبین، ویلن تمرین کن، با فلانی دوست نشو، بیشتر ورزش کن، عاشق فلانی نشو (مگر می شود؟)، زود سهام بخر، زودتر مدرسه نرو و…
   به دنبال این ایده، به فکر «نامه ای به فلان سالگی ام (۲)» افتادم، نامه ای به آینده که احتمالا حین نوشتنش کلی گریه خواهم کرد. (چرا؟ بنویسید شاید فهمیدید.)
   ایده ی سوم قطعاً بهتر از دو ایده ی قبلی بود، و به سرعت عملی شد: «نامه ای به خودم».هم مخاطبش را هم بهتر می شناختم و هم مطمئن بودم که نامه به دستش می رسد.
   اولین موردی که به خودم نوشتم، اهمیت مسواک زدن بود:
   «‫…‬به تغییرات بزرگ دل نبند. اگر مهاجرت کنی، خیلی چیزها تغییر می کند، ولی خیلی چیزهای دیگر همین طور می مانند. اگر چه همسایه ها، زبان مردم، دولت، آب و هوا، سیستم دانشگاهی، نظام کاغذبازی(/اداری) تغییر می کنند ولی قوانین دنیا، آسمان و محتویاتش، و از همه مهم تر ۲۳ جفت کروموزم، کودکی، و خواسته های ژرف وجودیت برای همیشه همین ها خواهد ماند. مردم بقیه ی کشورها مشکل ندارند؟ مگر نه این که مرغ همسایه همیشه غاز بوده و هست؟
   اول فکر می کردی مرغ دیپلم گر‏فته ها غاز است، بعد فکری کردی کتاب خوان ها، بعد... و بعد…. ولی شاد باش که این توهم را با امید بستن به پیدا کردن کار، ازدواج، بچه دار شدن و بازنشسته شدن ادامه ندادی. با مهاجرت و پول دار شدن هم ادامه نده.
   چشم امید به تغییرات بزرگ و ناگهانی نبند. به دنبال کارهای کوچک و عملی و در عین حال موثر باش. هر موقع احساس نیاز به مهاجرت، ازدواج یا برنده شدن فلان قدر پول کردی، سریع بلند شو و مسواک بزن.
بله مسواک بزن! همانطور که بال زدن پروانه می تواند موجب طوفانی در آن طرف دنیا شود، ‌مسواک زدن تو هم می تواند زندگیت را دگرگون کند.»


                          

من و مسواک زدن


   و آخرین موردی که نوشتم، اهمیت سکوت بود:
   «‫…‬ علی، قول بده از همین لحظه «دهنت را ببندی» نه چون بودا، ملکیان یا هرکسی با ذکر انواع دلایل گفته است، ساکت باش چون خودت با تمام وجود فهمیده ای که خردمندانه ترین حرف ها اگر طلا یا نقره باشد، بر روی سکوت نمی توان قیمت گذاشت...»
   هر بار که کاری به من توصیه می شود(مانند دیدن یک فیلم یا خواندن یک کتاب)، اولویت انجامش بیشتر می شود. ولی اگر توصیه برای کاری به عدد چهار برسد، در جا انجامش می دهم. یک، ملکیان(با نقل از بودا). دو، سروش(با نقل از علی) سه، سخاوتی و چهار، خودم. من از این لحظه دهنم را می بندم و فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت و رعایت کلی ملاحظات دیگر حرف خواهم زد.
 

  • علی مراد